امربهمعروف و نهیازمنکر؛ آسیبها و راه حلها
Article data in English (انگلیسی)
آیت الله محمدتقی مصباح
موضوع امر به معروف و نهی از منکر یکی از عظیم ترین وظایف اسلامی و فرایض مطرح شده در نص روایات است. برای اهمیت این موضوع از نظر عملی، همین بس که انقلاب اسلامی ما ثمرة امر به معروف بود؛ اگر نبود این که امام رضوان الله علیه و یاران شان احساس وظیفه کرده بودند که در مقابل منکر باید قیام کرد، ما امروز چیزی به نام انقلاب اسلامی نداشتیم. این مسئله نشان می دهد که این موضوع چه قدر در زندگی انسان اهمیت دارد و نه تنها در کشور خودمان، بلکه در جهان نیز چه آثاری می تواند داشته باشد.
لزوم آسیب شناسی
امر به معروف و نهی از منکر
در اینجا یک سؤال معماگونه مطرح می شود و آن اینکه اگرچه این وظیفة الهی در متن قانون اساسی با تأکید بیان، و حتی به عرصه های مختلفش، مانند رابطة افراد با یکدیگر، رابطة مردم با دولت و دولت با مردم تصریح شده است ـ البته تفصیل شرایط و حدود آن بر عهدة قانون عرفی است که مجلس شورای اسلامی تصویب می کند ـ و بیش از 35 سال از پیروزی انقلاب و تصویب قانون اساسی گذشته است، چرا به این بند از قانون اساسی ـ با این همه اهمیت و صراحت ـ توجهی نشده است؟ البته گاه کارهایی خودجوش از طرف مردم، و گاهی به صورت نهادهای مورد حمایت دولت، و برخی کارهای پراکنده انجام و گاهی تلاش شده است به صورت یک سیستم منظم قانونی درآید، ولی به جایی نرسیده است. چرا؟ مگر نظام ما جمهوری اسلامی نیست؟ مگر این موضوع، صریح قانون اساسی نیست؟ در طول بیش از 35 سال، چرا مجلس شورای اسلامی درصدد برنیامد بر اساس قانون اساسی، قوانینی را در این زمینه وضع کند؟ چندین مرتبه مطرح شد که وزراتخانه یا سازمانی به نام امر به معروف و نهی از منکر تأسیس شود؛ ولی پس از مدتی این هم فراموش شد. به هر حال، این وظیفه ای است که قانون اساسی بر عهدة مجلس شورای اسلامی گذاشته است که باید قوانین، شرایط، حدود و کیفیت اجرای امر به معروف را معین کند؛ اما وقتی پرسیده می شود چرا این کارها انجام نشده است، در پاسخ می گویند اینها چیزی نیست که ما بخواهیم تعیین کنیم! اینها مسائلی است که در فقه بیان شده و مراجع آن را در رساله های عملیه بیان کرده اند! ما نمی خواهیم در مقابل رسالة عملیه، رساله بنویسیم و قانون وضع کنیم! به هرحال، مجلس در برابر این وظیفة خود که در قانون اساسی بیان شده است، باید پاسخی داشته باشد.
البته یک سؤال فرعی هم می توان فرض کرد و آن اینکه آیا اگر قانونی همان سال اول وضع شده بود، اجرا می شد؟! این سؤال هنگامی مطرح می شود که انسان مشاهده می کند در بعضی از مراکزی که اعتبار قانون گذاری دارند، مثل شورای انقلاب فرهنگی، طرح هایی دربارة برخی از ناهنجاری های اجتماعی تصویب، و به صورت قانون در می آید، ولی بعد از چندی و حتی پس از تعویض دولت، فراموش می شود، با اینکه مصوب شورای انقلاب فرهنگی است، و به فرمودة امام و مقام معظم رهبری حکم قانون را دارد. این نشان می دهد که اگر مجلس هم قانون وضع کرده بود، به احتمال قوی اجرا نمی شد. اگر این گونه است، حال یک سؤال جامعه شناختی مطرح می شود و اینکه چرا به این مسئله این قدر بی مهری می شود؟ چرا حتی درصدد برنمی آیند که برای آن قانون وضع کنند؛ و اگر در گوشه و کنار نیز قوانینی دربارة امر به معروف و نهی از منکر هست، چرا اجرا نمی شود؟ این یک پدیدة اجتماعی است که باید تجزیه و تحلیل، و آسیب شناسی شود که چرا این گونه شده است.
فراگیر بودن مسئله
در مقام آسیب شناسی در این باره، می توان به چند نکته اشاره کرد؛ نخست اینکه، این مسئله با دیگر قوانین و بخش های قانون اساسی یک تفاوت کلی دارد و آن اینکه، بسیاری از بخش های قانون اساسی، وظایف قوای سه گانه را مشخص کرده است؛ یعنی هر یک از قوا موظف اند اموری را انجام دهند که این امور ارتباطی با دیگر قوا ندارد. برای مثال، قوانینی که مربوط به قوة مقننه است، وظایف و اختیارات مجلس را تعیین می کند و دیگران با آن کاری ندارند؛ یعنی عدة محدودی در مجلس مشمول این قوانین می شوند. یا اینکه قوة قضائیه قوانین مخصوص خود را دارد که شامل قضات، کارمندان دادگستری و دیگر اعضای این قوه می شود و دیگران را شامل نمی شود. به همین ترتیب، سایر قوانین نیز مخاطب خاص خود را دارد و اگر زحمت یا عقوبتی داشته باشد، برای همان هاست و معمولاً به دیگران ارتباطی پیدا نمی کند. اما قانون امر به معروف و نهی از منکر اگر به طور کامل تدوین و اجرا شود، هم اقشار مختلف مردم، و هم قوای سه گانه را دربر می گیرد که ارکان دولت اسلامی، رابطه مردم با یکدیگر و نیز رابطة مردم با دولت را شامل می شود؛ یعنی دیگر چیزی و کسی نیست که از این قانون مستثنا باشد.
بدیهی است هر قانونی در هر کجا وضع شود، محدودیت هایی برای عده ای به وجود می آورد؛ زیرا باید قانون را رعایت کنند. وقتی قانون برای همه شد، همه را درگیر می کند و در نتیجه برای همه محدودیت یا مشکل ایجاد می کند. بالاخره هر کسی به دنبال منافع خودش است و دوست دارد در حوزة کار خودش آزاد باشد؛ هر مدیری علاقه دارد کسی در حوزة مدیریت او دخالت نکند. آیا مردم مایل اند به دست خود یا نمایندگا ن شان در مجلس قانونی را وضع کنند که برای همه آنها محدودیت ایجاد کند و یا اگر بدان عمل نکنند، مجازات شوند؟! این جنبة روانی این مسئله است که انسان می خواهد قید و بندی نداشته باشد. طبیعی است صرف نظر از مسائل فرهنگی و فرهنگ جهانی، هیچ کس دوست ندارد خود را محدود سازد. این یک نکتة روان شناختی است که چرا علاقة چندانی برای تهیه قوانین مشخص و مدون دربارة امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد.
نفوذ فرهنگ غرب
در مسئولان و روشنفکران جامعه
از وزیر ارشاد اسبق پرسیدند شما که مسئول وزرات ارشاد اسلامی هستید، برای اسلام چه کرده اید، و کدام ارزش اسلامی را احیا کردید؟ او نیز گفته بود چه ارزشی بالاتر از آزادی؟! ما تلاش کردیم مردم آزاد باشند، و چه ارزشی بالاتر از این؟! این یعنی همان فرهنگ الحادی جهانی ××× |
نکتة دوم این که، غیر از این جنبة روانی که بیشتر جنبه شخصی دارد، یعنی هیچ کس دوست ندارد محدود شود، با مسئله ای به نام فرهنگ جهانی روبه رو ایم که جامعة ما تحت تأثیر فرهنگ عمومی آن است. امروز فرهنگ جهانی بر مبنای قداست آزادی است که معنای کاملش شامل بی بند و باری می شود. پرچم دار این فرهنگ، در درجة اول امریکایی ها هستند؛ ولی به آنها اختصاص ندارد. کمابیش کشورهای امریکایی مثل کانادا و کشورهای اروپایی غربی در درجة اول، و سپس اروپای شرقی و به تدریج دیگر کشورها درگیر این مسئله اند؛ یعنی بتی که در همة عالم پرستش می شود، بت آزادی است. آزادی به چه معناست؟ یعنی هر کاری را که مایلید، انجام دهید، مگر این که به دیگران ضرر وارد سازد؛ زیرا دیگری نیز می خواهد آن کار را انجام دهد و این باعث تهدید یکدیگر می شود، وگرنه اصل بر این است که هر کس هر کاری می خواهد، انجام دهد. این موضوع منشأ اعلامیة حقوق بشر، حقوق شهروندی و برخی اصطلاحاتی است که در ادبیات حقوقی و سیاسی شایع است. به هر حال، آزادی و دموکراسی، بت هایی است که در این زمان در فرهنگ عمومی جهان پرستیده می شود: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»؛ و دنیا نیز می گوید: رأینا الهنا هوانا؛ همان که دلمان می خواهد، آن معبود ماست!
به هر حال، این فرهنگ، همة کشورهای غربی، بسیاری از کشورهای اسلامی و نیز کشور ما را دربرگرفته است؛ به ویژه روشنفکران و دولتمردان ما بیش از همه از این فرهنگ متأثر ند، در برابر این بت خضوع می کنند، و جرئت ندارند در مقابل این بت حرفی بزنند و اظهار مخالفتی کنند. از منظر اینان، مگر می توان در برابر آزادی چیزی گفت؟! از وزیر ارشاد اسبق پرسیدند شما که مسئول وزرات ارشاد اسلامی هستید، برای اسلام چه کرده اید، و کدام ارزش اسلامی را احیا کردید؟ او نیز گفته بود چه ارزشی بالاتر از آزادی؟! ما تلاش کردیم مردم آزاد باشند، و چه ارزشی بالاتر از این؟! این یعنی همان فرهنگ الحادی جهانی بر برخی وزرای ما نیز حاکم بود.
امروزه در فرهنگ جهانی، امر به معروف و نهی از منکر یک فضولی نابخشودنی است! یعنی اگر به کسی بگویید چرا چنین کاری را انجام دادید، می گوید به تو چه! تو چه کاره ای؟! آزادی است و دلم می خواهد انجام دهم! ای کاش در همین حد باقی می ماند. برای مثال، فردی می گفت در مکانی عمومی مرد و زنی رفتار نامناسبی داشتند و من آنها را نهی کردم؛ اما آن زن یقة ایشان را گرفته و گفته بود شما را به پلیس تحویل می دهم و می گویم قصد تجاوز به من را داشته اید! این فرهنگ عمومی خواه ناخواه در طبقات مختلف نفوذ پیدا کرده است؛ به ویژه افراد تصمیم گیر وقتی می خواهند در مجامع عمومی و بین المللی صحبت کنند می گویند ما هم آزادی را قبول داریم و ریزه خوار خوان فرهنگ غربی هستیم، و از این موضوع دفاع می کنند. برای مثال، می گویند: «ما هم حقوق بشر را به طور دقیق رعایت می کنیم؛ البته گاهی اشتباهاتی رخ داده که اینها قابل اغماض است و چه بسا در همه جا پیش بیاید، وگرنه ما در برابر شما تسلیم هستیم!»
کسانی که قدرت قانونی و قدرت اجتماعی دارند ـ خواه از قوة مجریه باشند یا قوه مقننه یا قضائیه ـ وقتی به این مطلب مایل نباشند، بدان توجهی نخواهند کرد؛ زیرا بسیاری از آنها هم از همین روشنفکران و فرهیختگان تشکیل شد ه اند و تحت تأثیر همین فرهنگ اند. البته تصور نکنید این مسائل صرفاً مربوط به عده ای لامذهب، بی علاقه به دین، و بی نماز است؛ بسیاری از این افراد کسانی هستند که نمازشان را اول وقت می خوانند، روزه واجب شان را می گیرند و حتی خمس مال شان را هم می دهند؛ اما می گویند این مسائل مربوط زمان و دورة دیگری بوده است، و امروز باید زمان و جامعه را بشناسیم! شاید از بعضی از مسئولان کشور شنیده باشید که می گویند: کسانی باید انتقاد کنند که جامعه و سیاست را بشناسند، و بدانند ما در چه زمانی زندگی می کنیم، این زمان مانند 1400 سال پیش جزیره العرب نیست که به کسی بگویید چرا چنین می کنی! امروزه مردم احساس آزادی می کنند! دموکراسی وجود دارد و دیگر نمی توان به هر کسی امر و نهی کرد! دین سر جای خودش باشد! برای شام عزاداری امام حسین علیه السلام، ساختن مسجد و حسینه هم هر چه قدر پول بخواهید، دولت کمک می کند؛ اما باید درک کنید که ما در چه جامعه ای زندگی می کنیم! با چه کسانی در دنیا مواجه هستیم! دیگر همه چیز را نمی توان بیان کرد و باید فهمید و درک داشت؛ این مسئله آسیبی جدی است که حتی مانع قانون گذاری در این باره می شود، چه رسد به اینکه به دنبال اجرای آن باشیم.
خلأ علمی و فقهی در مسائل امر به معروف و نهی ازمنکر
افزون بر این مسائل، باید یک انتقاد هم از خودمان داشته باشیم؛ اکنون که بیش از سی سال از انقلاب اسلامی گذشته است، چه قدر دربارة مسائل فقهی امر به معروف و نهی از منکر کار کرده ایم؟
هرچند بسیاری از فضلا را می شناسم که از همان اوایل نهضت و قبل از پیروزی انقلاب موضوع بحث شان را مسائل سیاسی - اجتماعی، و از جمله امر به معروف و نهی از منکر قرار داده بودند و کتاب ها و رساله هایی در این باره نوشته اند. حتی بعضی از مراجع فعلی کتاب هایی در زمینة امر به معروف و نهی از منکر برای عموم مردم نوشته بودند و برخی درس های خارج فقه و اصول نیز با این موضوع برگزار شد؛ اما باید اعتراف کنیم که هنوز بسیاری از ابعاد فقهی این مسئله روشن نیست. برای مثال، در هر رسالة عملیه آمده که از شرایط امر به معروف، نداشتن خوف ضرر است. پرسش این است که خوف ضرر شامل چه مسائلی می شود؟ در چه مواردی به اعمال قدرت از طرف حکومت نیاز است و مردم مسئولیتی ندارند؟ همة این موارد مفروض است؛ اما اگر کسی بخواهد فردی را که رفتار نادرستی دارد امر به معروف کند، و او نیز این فرد را به کشتن و یا کتک زدن تهدید کند، باید باز هم امر به معروف زبانی را ادامه دهد یا چون خوف ضرر وجود دارد، از او ساقط می شود؟
برخی از مسائل نیز دربارة دولت هاست؛ برای مثال، اگر به فرض محال، دولتی در انجام دادن وظایفش برخلاف اسلام رفتار کرد، آیا مردم حق دارند اعتراض کنند، یا اینکه به علت ترس از زندان رفتن نباید چیزی بگویند؟ یا اگر کارمند اداره ای بخواهد مسئول مافوقش را امر به معروف و نهی از منکر کند و خوف اخراج از کار وجود داشته باشد، آیا باید این کار را انجام دهد؟ به نظر می آید بسیاری از مسائل فقهی در این باره درست تبیین نشده است. به هر حال، اگر بخواهیم این اعظم الفرائض در جامعة اسلامی انجام گیرد، باید ابعاد فقهی آن کاملاً روشن باشد و بدانیم هر کسی در هر جایی چه وظیفه ای دارد و حد خوف و ضرر در مسائل مختلف چگونه است.
برخی می گفتند وظیفة ما نهی از منکر است، آن هم تا زمانی که ضرر و خوف از ضرر وجود نداشته باشد. در مقابل، امام خمینی ره با صلابت و قاطعیت فرمود: «امروز تقیه حرام است، ولو بلغ ما بلغ». شاید در عصر ما چنین فتوایی از فقیهی صادر نشده بود ××× |
هنگامی که امام خمینی ره نهضت را شروع کرد، بسیاری از اقران ایشان می گفتند این کار شما صحیح نیست، اینجا خوف ضرر وجود دارد؛ زیرا طلبه ها و دیگران را زندان می کنند و به آنها تهمت و کتک می زنند؛ ما در این باره وظیفه نداریم! وظیفه ما تا حدی است که خوف ضرر نباشد، وقتی ضرر باشد، تکلیف ساقط است؛ چرا شما چنین رفتار می کنید، به شاه بد می گویید و مردم را به زحمت می اندازید؟! در آن ایام مساجد را خراب می کردند، در مدرسة فیضیه طلبه ها را کشتند و زخمی کردند و این مسائل چیزهای رایجی بود؛ و برخی می گفتند جواب این خون ها را چه کسی می دهد؟! چرا مردم را به زحمت می اندازید؟ ما در این باره وظیفه نداریم! وظیفة ما نهی از منکر است، آن هم تا زمانی که ضرر و خوف از ضرر وجود نداشته باشد. در مقابل، امام خمینی ره با صلابت و قاطعیت فرمود: «امروز تقیه حرام است، ولو بلغ ما بلغ». شاید در عصر ما چنین فتوایی از فقیهی صادر نشده بود. چنین قاطعیتی از امام برمی آمد که معتقد بود این شرایطی که برای امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است، در مسائل ساده است؛ ولی وقتی مهام امور مطرح است، نه تنها ضرر را باید تحمل کرد، باید جان هم داد. اگر خطری متوجه ضروریات اسلام و ارزش های اصیل اسلامی شد، دیگر صحبت در این نیست که اگر یک سیلی خوردم، تکلیف ساقط است؛ بلکه باید تا پای جان پیش رفت و جان داد. ایشان بحث مهام امور را در فقه مطرح، و بر این تأکید کرد که تقیه فقط در امور عادی است؛ آنجایی که خطری برای اسلام و نظام اسلامی، و به تعبیر ایشان کیان اسلامی باشد، تقیه حرام است. «بلغ ما بلغ» یعنی حتی اگر هزاران نفر کشته شوند. امام چنین صلابت و شجاعتی در بیان فتوایش داشت و آن را گفت و انجام داد و این برکات را نصیب ما کرد که امروز بتوانیم این سخنان را بیان کنیم. اگر این انقلاب نشده بود، من و شما کجا بودیم؟ چه کسی جرأت می کرد دربارة احکام اسلام سخنی مطرح کند؟
بنابراین، باید ابعاد مختلف فقهی این مسئله را به درستی تبیین کنیم و اینکه چه کسانی در چه حدی می توانند و باید امر به معروف و نهی از منکر کنند. برای مثال، مجلس شورای اسلامی می خواهد قانون وضع کند، می گوید ابعاد فقهی این مسئله روشن نیست و شما آن را معین کنید تا ما بتوانیم قانون وضع کنیم؛ زیرا همة ما مجتهد نیستیم و اگر مجتهد هم می بودیم، فتوای هر مجتهدی قانون نمی شود. به هر حال ، این مشکل مربوط به عالمان دینی است.
عدم فرهنگ سازی بر اساس اسلام
مشکل دیگری که به عالمان دینی مربوط می شود ـ هر چند منحصراً بر عهده ایشان نیست ـ مسئلة فرهنگی است. امروزه فرهنگ جهانی بت آزادی را می پرستد و این موضوع همة دنیا و حتی جامعه ما را نیز فرا گرفته است. باید با این بت مبارزه، و بت شکنی کرد؛ باید گفت این همان است که قرآن می گوید: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ». ما در مقابل این فرهنگ جهانی حالت انفعال به خود گرفته ایم، و فرهیختگان ما می کوشند بگویند کارهای ما خلاف آزادی نیست. چه کسی گفته هر آزادی ای مطلوب است؟ اسلام می گوید عبودیت، عبادت و بندگی اصل است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». نقطه مقابل این مسئله این است که: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ». ما دو راه بیشتر نداریم: پرستش خدا یا پرستش بت ها، نفس، شیطان و مردم. فرهنگ دنیا می گوید پرستش همه چیز، غیر از خدا؛ و اطاعت از هرچه جامعه، مردم و روشنفکران می گویند. بهترین حالت ممکنش این است که با رأی مردم هر چیزی صورت گیرد، یعنی دموکراسی.
متأسفانه این مسئله در بین فرهیختگان و دولتمردان نیز رسوخ کرده است و باورشان نیست که حکم اسلامی مقدم بر
این موضوع به کار فرهنگی نیاز دارد؛ همان طور که آن فرهنگ یک مرتبه بر دنیا حاکم نشده است و آنها صدها سال با مراحل مختلف، با شگردهای مختلف و با سیاست های شیطانی پیچیده فرهنگ خودشان را بر دنیا حاکم کردند و همچنان تلاش بیشتری برای این کار می کنند؛ در مقابل، ما نیز باید برنامه های حساب شده ، سنجیده و بر اساس منطق عقلانی ارائه دهیم××× |
رأی مردم است. گاهی هم به فرمایش امام استناد می کنند که «ملاک رأی مردم است». این طیف می پندارند اگر مردم رأی دادند و گفتند خدا نیست، خدا باید دست و پایش را جمع کند و برود! چون مردم رأی دادند. اگر مردم رأی دادند که امام زمان هم تشریف ببرند یا تشریف نیاورند، ملاک تشخیص، همین رأی مردم است. اگر مردم رأی دادند که ضروری ترین احکام اسلام باید ترک شود، باید ترک شود؛ چون ملاک رأی مردم است. آیا امام همین ها را می گفت؟!
این موضوع به کار فرهنگی نیاز دارد؛ همان طور که آن فرهنگ یک مرتبه بر دنیا حاکم نشده است و آنها صدها سال با مراحل مختلف، با شگردهای مختلف و با سیاست های شیطانی پیچیده فرهنگ خودشان را بر دنیا حاکم کردند و همچنان تلاش بیشتری برای این کار می کنند؛ در مقابل، ما نیز باید برنامه های حساب شده ، سنجیده و بر اساس منطق عقلانی ارائه دهیم.
شجاعت و مقاومت در بیان حق
باید کمی هم شجاعت داشته باشیم و از تهمت ها و فحش های دیگران نهراسیم. مگر وقتی به انبیا می گفتند: «سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ»، آنها وظیفه خود را رها می کردند؟ قرآن می فرماید هیچ پیغمبری نیامد، مگر این که بزرگان مردم گفتند این ها «سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ». در این شرایط، آیا پیغمبران از حرف هایشان دست برداشتند؟ بنابراین، ما روحانیان نیز که خود را جانشین پیغمبر و امام می دانیم و می گوییم نقش ایشان را در جامعه ایفا می کنیم، باید حقایق را درست بفهمیم و در بیان آن شجاعت داشته باشیم: «وَلاَ یَخَافُونَ فی الله لَوْمَةَ لآئِمٍ». دربارة مبلغان دینی می خوانیم که اینها وظیفه شان ابلاغ رسالت های الهی است: «وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ».
باید آنچه را که دلیل محکم دارد، خوب بفهمیم و اثبات کنیم و در مقام بیان آن هم از کسی نترسیم. اگر فحش دادند یا گفتند اینها بی سوادند و جامعه را درک نمی کنند، نباید به آنها توجه کرد. بالاتر از آن این است که بگویند اینها دیوانه اند؛ قرآن می گوید به انبیا و پیغمبران هم گفتند اینها دیوانه اند؛ اما آیا آنها دست از هدف شان برداشتند؟! ××× |
ما باید در زمینه های علمی نیز مطالب محکم، تبیین شده، مستدل و قوی داشته باشیم، نه این که احتمالی باشد، احوط یا اقوی این است، یا لایخلو عن تأمل، ولایخلو عن وجه؛ با این نوع تبیین نمی توان قانون درست کرد. باید مطالب قوی و محکم را در قانون آورد و هر آنچه را که نمی توان بدان استناد کرد، در قانون نیاورد. باید آنچه را که دلیل محکم دارد، خوب بفهمیم و اثبات کنیم و در مقام بیان آن هم از کسی نترسیم. اگر فحش دادند یا گفتند اینها بی سوادند و جامعه را درک نمی کنند، نباید به آنها توجه کرد. بالاتر از آن این است که بگویند اینها دیوانه اند؛ قرآن می گوید به انبیا و پیغمبران هم گفتند اینها دیوانه اند؛ اما آیا آنها دست از هدف شان برداشتند؟! ما ادعا داریم که جانشین آنها هستیم؛ بنابراین، باید خوی و منش آنها را داشته باشیم. البته انسان نباید بی دلیل کاری کند که برای خودش فحش بخرد؛ اما اگر ضرورت داشت و بیان حقایق جز با خریدن فحش امکان نداشت، باید آن را خرید و با جان از آن استقبال کرد. امام فرمود اگر کیان اسلام در خطر باشد، باید جان داد و تا کشته ندهیم، اسلام پیش نمی رود و باقی نمی ماند. ایشان این دیدگاه را بیان، و بدان عمل کرد تا این انقلاب پیروز شد.
مراحل رفع آسیب ها در این عرصه
اینها آسیب هایی است که در این راه وجود دارد؛ اما در این شرایط باید چه کار کرد؟ راه حل این است که باید یکی یکی اینها را برطرف کرد؛ توقع اینکه یک روزه خواست جامعه عوض شود، شدنی نیست؛ ما باید آماده باشیم و برای تحقق هدف مان برنامه ریزی کنیم؛ برای مثال ، باید در سخنرانی ها، منبرها، مقاله ها، روزنامه ها، مجلات، برنامه های رادیو و تلویزیون و هر جا که زمینه ای فراهم شود، بکوشیم فرهنگ اسلامی را رواج دهیم و با پرستش بت آزادی مبارزه کنیم. این آزادی به معنای بی بند و باری است؛ آزادی ای که اسلام دربارة آن سخن می گوید، چیز دیگری است؛ آزادی مورد نظر اسلام، رهایی از هوای نفس است؛ اما این آزادی بندگی هوای نفس است: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ». پرستش هوای نفس را که نامش را آزادی نهاده اند، زشت ترین بندگی است. اسلام می خواهد از این بندگی آزاد شویم؛ ولی آنها اسم این بندگی را آزادی گذاشتند. ما باید جرئت کنیم با این بت مبارزه کنیم و خودمان را نبازیم که فوراً بگوییم ما هم حقوق شهروندی داریم و بهایی و یهودی و مسلمان هیچ فرقی با هم ندارند! ما که مسلمانیم و ادعای طرفداری و حمایت از قرآن و احکام ضروری اسلام را داریم، چطور می توانیم بگوییم همة اینها با هم مساویند و هیچ فرقی ندارند؟ پس احکام ذمه که در اسلام بیان شده، برای چه کسانی است؟ باید با این نوع حقوق شهروندی و اینکه همه شهروندان مساوی اند، مبارزه کرد. البته این کار باید از راه معقول انجام گیرد و حتی المقدور تنش و جنجال ایجاد نکرد؛ اما باید بدانیم چه کار کنیم. این مسئله نیازمند کار فرهنگی و نیز تبیین دقیق فقهی است، به گونه ای که مسائل قطعی این موضوع اثبات شود، نه اینکه همیشه بخواهیم با تردید و تأمل این کار را به پیش ببریم؛ و این کار بر عهدة روحانیان می باشد.
بعد از این مرحله، نوبت به وظایف دیگران می رسد؛ ولی با اندکی تأمل درمی یابیم که فعالیت های سایر نهادهای مسئول نیز به نوعی به همین مسئولیت ما بازمی گردد. مؤثرترین نهاد در جامعة انسانی، نهاد فرهنگ است و همة حرکت های اختیاری ما از فرهنگ ما متأثر است. اینکه کاری را باید انجام داد یا خیر، خوب است یا بد، زشت است یا زیبا، قانونی است یا غیرقانونی، مجموع اینها جزء فرهنگ ماست؛ تا زمانی که خود ما در این جنبه ها نقص داریم، نمی توانیم توقع اصلاح دیگران را داشته باشیم. بنابراین، باید از نظر علمی این مسائل را به طور کاملاً شفاف بیان کنیم، و حرفی
اگر این موضوع درست و شفاف بیان شود، برای خود ما هم تکالیفی را معین خواهد کرد که چه بسا خیلی با مزاج مان سازگار نباشد. ما دوست داریم همه چیز را توجیه کنیم، با همه رفیق باشیم، وضعیت آرام باشد و سر و صدایی ایجاد نشود و به کارمان برسیم؛ اما در برخی موارد امر به معروف و نهی از منکر با این مسائل سازگاری ندارد؛ بلکه باید به میدان آمد و مبارزه کرد و سختی ها، محرومیت ها، فحش ها، و تهمت هایش را هم تحمل کرد××× |
برای گفتن داشته باشیم؛ آن هم حرفی که دلیل معقول و قابل استناد داشته، و در محافل علمی قابل دفاع باشد.
افزون بر این، در مقام عمل این گونه نیندیشیم که مثلاً اگر کسی بی حجاب یا باحجاب باشد، به ما ربطی ندارد؛ بلکه باید بدانیم بعضی از مسائل امر به معروف و نهی از منکر به ما هم مربوط می شود و این موضوع همه را درگیر می کند؛ حتی اگر این موضوع درست و شفاف بیان شود، برای خود ما هم تکالیفی را معین خواهد کرد که چه بسا خیلی با مزاج مان سازگار نباشد. ما دوست داریم همه چیز را توجیه کنیم، با همه رفیق باشیم، وضعیت آرام باشد و سر و صدایی ایجاد نشود و به کارمان برسیم؛ اما در برخی موارد امر به معروف و نهی از منکر با این مسائل سازگاری ندارد؛ بلکه باید به میدان آمد و مبارزه کرد و سختی ها، محرومیت ها، فحش ها، و تهمت هایش را هم تحمل کرد.
یکی از دلایل درباره اینکه چرا این مسئله را جدی نمی گیرند، این است که هیچ کس با رضایت قلبی کامل تمایل ندارد مسائل امر به معروف و نهی از منکر به صورت درست و شفاف بیان، و تکالیف هر قشری تبیین شود؛ زیرا اگر روشن و وظیفه همه افراد مشخص شود، مردم از او مطالبه می کنند و او هیچ جوابی ندارد و مشکل ایجاد می شود. بنابراین، برخی نمی خواهند این مسئله انجام گیرد. در نتیجه ما اگر می خواهیم اصلاح کنیم، باید
یکی از دلایل درباره اینکه چرا این مسئله را جدی نمی گیرند، این است که هیچ کس با رضایت قلبی کامل تمایل ندارد مسائل امر به معروف و نهی از منکر به صورت درست و شفاف بیان، و تکالیف هر قشری تبیین شود؛ زیرا اگر این مسئله روشن، و وظیفه همه افراد مشخص شود، مردم از او مطالبه می کنند و او هیچ جوابی ندارد و مشکل ایجاد می شود. بنابراین، برخی نمی خواهند این مسئله انجام گیرد |
این شجاعت را داشته باشیم و خودمان را آماده سازیم که واقعاً به وظیفه مان عمل کنیم: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ». اگر می خواهیم امر به معروف احیا شود، آیا می شود خودمان احکام اسلام را درست اجرا نکنیم؟! برای مثال، حقوق همسر و فرزندان ، همسایه ها، شریکان و یا شاگردان خود را رعایت نکنیم؟! ما طالب امر به معروفیم، برای این که احکام اسلام اجرا شود. پس چرا خود ما آن را اجرا نمی کنیم: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»