در پیچ و خم تشریفاتیم
Article data in English (انگلیسی)
طرحی عملی برای اسلامی سازی دانشگاه ها
سخنان حضرت آیت الله علامه مصباح یزدی [1]
طرح مشکلات
از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی اهمیت علوم انسانی و نقشی که می تواند در آینده انقلاب داشته باشد کاملاً روشن بوده است. این موضوع به صورت های مختلف در طول این سی و چند سال مطرح شده، و از همان ابتدا حضرت امام (رضوان الله علیه) حساسیت خاصی نسبت به آن داشتند. امام(ره) خطاب به اعضای «ستاد انقلاب فرهنگی»[2] می فرمودند: شما بروید به حوزه های علمیه، که متخصصین این علوم در حوزه ها هستند، بروید دستتان را به آن ها دراز کنید. البته در این ستاد کارهای خوبی انجام گرفت و در پی آن، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه فعالیت خود را آغاز کرد.
اجمالاً، در آن زمان رفع مشکلات دانشگاه ها و اسلامی شدن آن ها، فوق تصور بود؛ حوادثی که به دنبال انقلاب پیش آمده بود، وضعیت استادان و تحصیل کرده ها هم که روشن بود و بسیاری از استادان پس از انقلاب، به خارج از کشور اجمله به آمریکا و یا انگلیس فرار کرده بودند. در این میان حوادث جنگ و فعالیت سیاسی گروه ها در دانشگاه ها و ناامنی و ترور منافقان در جامعه، هم مزید بر علت بود.
در طول این سی و چند سال ، بسیاری از شخصیت های علمی و فرهنگی و به خصوص، امام (رضوان الله تعالی علیه) و سایر مسئولان از جمله مقام معظم رهبری، به مسأله علوم انسانی اهتمامی جدی داشته اند. مقام معظم رهبری، بارها درباره تهاجم فرهنگی، غارت فرهنگی، شبیخون فرهنگی و این گونه تعبیرات، که بیشتر متوجه علوم انسانی است، تاکید کرده اند. علی رغم این اهتمام، این سؤال مطرح می شود که چرا تاکنون کار چشم گیری در این زمینه انجام نگرفته است؟
هرچند فعالیت های قابل توجه ای در این زمینه صورت گرفت، مثلا از طرف شورای انقلاب فرهنگی کتاب های درسی دانشگاه ، زیر نظر پژوهشگاه علوم انسانی بررسی و نقد شد، کمیسیونی هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان کمیسیون اسلامی شدن دانشگاه ها ـ که بنده هم چهار پنج سال در آن عضویت داشتم ـ تشکیل شد. این کمیسیون جلساتی منظم و مرتب داشت و طرح دانشگاه اسلامی نیز در همین کمسیون نوشته شد اما این فعالیت ها بایسته انقلاب اسلامی نبود و در عمل نیز نتیجه ای از آن حاصل نشد.
ریشه مشکلات
به نظر می رسد ریشه مشکل، در دو چیز است:
1. اهمیت مسأله علوم انسانی برای اکثر مسئولان ما روشن نبوده و نیست. به گمان بنده، امروز هم اکثریت قریب به اتفاق دولت مردان ما هنوز بر این مسأله باور ندارند و اسلامی شدن علوم انسانی را مسأله ای تشریفاتی تلقی می کنند. معتقدند: علم، علم است؛ ایرانی باشد یا خارجی؛ اسلامی باشد یا غربی! می گویند: اگر بخواهیم علم را محدود کنیم، جلوی پیشرفت و رشد علم گرفته می شود!
2. مشکل دوم مربوط به برنامه، امکانات، و اجراست. البته کار، کار بسیار سنگینی است. اگر بخواهید فقط یک جلد کتاب دانشگاهی استاندارد که دنیا آن را بپذیرد، بنویسید با مشکلات و کمبودهایی بسیاری روبه رو خواهید شد چه رسد به این که بخواهید همه کتاب های علوم انسانی دانشگاهی را اسلامی کنید. چه کسی می تواند این کار را انجام دهد؟ چند نفر نیرو، چه قدر وقت و بودجه نیاز است؟ علاوه بر این که، هر دولتی هم که سرکار می آید ـ اگر هم خیلی به این مسأله ایمان داشته باشد ـ سه سال وقت دارد! این مدت، برای طراحی اصل مسأله هم کافی نیست تا چه رسد به اجرای آن.
انصافا، کار هم، کار بسیار دشواری است. نوشتن یک کتاب خوب دانشگاهی که به عنوان متن و منبع درسی تلقی شود، اسلامی هم باشد، کار دشواری است. چه رسد به تغییر همه کتاب های علوم انسانی! با این روندی که در کار دولت هاست، یک دولت چند کتاب دانشگاهی را می تواند پشتیبانی کند؟! اگر کسانی بخواهند داوطلبانه این کار را انجام دهند، این قدر کارهای پردرآمد وجود دارد که کسی دنبال نوشتن کتاب های این چنینی نمی رود؛ چراکه باید چندین سال از عمر خود را برای نوشتن یک کتاب خوب دانشگاهی صرف کنند. علاوه بر این، اساتید باسواد ما که در دانشگاه ها جایگاه و سابقه ای دارند، تحصیلکرده های سوربُن، آکسفورد و جاهای دیگر هستند. علمشان از همان جاهاست! چگونه می توانند محتوای مطالبی را که آموخته اند تغییر دهند و یا کتاب های اسلامی بنویسند که شاید حتی الفبای آن را هم ندانند؟
برخی معتقدند که روحانیان می توانند این کار را انجام دهند؟ پاسخ این اعتقاد خیلی روشن است؛ روحانیان با برخی مسائل فرهنگی، دینی و امثال آن آشنایی دارند، اما رشته تحصیلی شان ، این رشته ها و علوم نیست. این ها چه طور می توانند کتاب هایی برای این رشته ها بنویسند؟ حتی اگر بتوانند و بنویسند نیز اساتید تحصیل کرده دانشگاه های سوربن و... نمی پذیرند که این کتاب ها را تدریس کنند؟ اینها مشکلات اجرایی کار است. متأسفانه، به دلیل عدم باور مسئولان و تصمیم گیران، این مشکل هم چنان بدون حل باقی مانده است. اگر از همان ابتدا شروع کرده بودیم و دستکم، سالی پنج کتاب نوشته می شد، الان صد و پنجاه کتاب خوب داشتیم و بسیاری از مشکلات ما حل می شد! اما دریغ!
طرح عملی برای اسلامی سازی علوم انسانی
اگر بخواهد حرکتی شروع شود و این کار به طور جدی انجام گیرد، نباید تابع تغییرات دولت ها باشد؛ زیرا این کار زمان بر و طولانی است. با یک، دو یا سه سال درست نمی شود. باید سازمان ثابت و مستقلی از وزارت خانه، با پشتیبانی بالاترین مقامات کشور، برای این کار ایجاد شود. این سازمان باید مسئولت دو بخشِ تهیه کتاب و تربیت استاد را بر عهده بگیرد. البته تربیت استاد نیز باید در دو بخش انجام گیرد: یکی تربیت استادهایی که از هم اکنون جذب می شوند تا درس بخوانند و استاد شوند و دیگری، بازسازی استادهای موجود و بازآموزی آن ها.
بخش دیگر کار این است که، آموزش عملی، کاربردی و نیز تئوری کوتاه مدتِ دو یا سه ماهه، برای اساتید موجود که به تدریس علوم انسانی اشتغال دارند، ارائه شود. از آن جایی که این دوره محدود است، طبعاً کار کمتری می طلبد. هم زمان باید اشخاصی که تدریس می کنند، زمینه نوشتن کتاب های آینده را با تهیه مطالبی به صورت جزوه و درس نامه فراهم کنند؛ زیرا نوشتن یک دوره کتاب دانشگاهی علوم انسانی کار یکی دو روز نیست و انرژی و نیروی بسیاری می برد به خصوص که در معرض نقد بسیاری از اندیشمندان، منتقدان، و خیرخواهان یا بدخواهان قرار دارد و حتی یک اشتباه کوچک زیر ذره بین آن ها قرارمی گیرد. این کار را باید در دو مرحله انجام داد: ابتدا برای اساتید دروس معارف اسلامی و در مرحله بعد، برای سایر اساتید.
احیای دانشگاه تربیت مدرس
اما کار اصلی زمانی آغاز می شود که دانشگاه تربیت مدرس احیاء شود. هم چنان که دانشگاه «تربیت معلم» برای تربیت معلم است و هر دیپلمه ای حق ندارد سر کلاس برود و تدریس کند؛ هر فوقلیسانس و یا دکتری نیز نباید حق داشته باشد سر کلاس های دانشگاه تدریس کند. ممکن است استادی در کارش خبره باشد، اما باید برای تدریس، آموزش خاصی ببیند. فلسفه تأسیس دانشگاه تربیت مدرس، تربیت اساتید دانشگاه بود، اما متأسفانه ماهیت آن کاملاً تغییریافت و 180درجه از رسالت اصلی خود عدول کرد. این ماهیت باید احیاء شود. شما می توانید اعلام کنید که دانشگاه تربیت مدرس از امسال دانشجو نپذیرد. متقاضیان به دانشگاه های دیگر بروند و صبر کنید تا دانشجویانی که در حال تحصیل هستند، دوره درسی خود را بگذرانند. سپس، از نو بر اساس آن چه هدف از تأسیس این دانشگاه بوده است، برای استادهایی که سر کلاس می روند، برنامه ای بگذارید تا مبانی فکری آن ها در این دانشگاه ساخته شود و اساتید، واقعاً به مبانی دینی معتقد شوند.
اعتقاد استاد نسبت به مبانی دینی مسأله بسیار مهمی است. گاهی ما برای تدریس برخی دروس در رشته هایی که در مؤسسه خودمان داریم باید در تمام استادهای دانشگاه جست وجو کنیم تا بتوانیم یک یا دو استاد خوب و باسواد و معتقد به مبانی پیدا کنیم. بسیاری از اساتید، مبانی اسلام را قبول ندارند. وقتی استاد مبانی را قبول نداشته باشد، حتی اگر کتاب خوب هم به او بدهید و او درست هم آن را تدریس کند در آخر می گوید دانشگاه هم دستوری شده، علم هم دستوری شده، دیکتاتوری در علم! این عمل ، همه تلاش ها را بی اثر می کند. باید در کنار درس، استاد تربیت شود. استادی که به این مبانی معتقد باشد، آن هم نه با زور، بلکه با فکر و با استدلال. این کار تدریجاً شدنی است.
طرح ولایت، نمونه بارز تجربه موفق
می توان طرحی نظیر «طرح ولایت» که مؤسسه امام خمینی(قدس) برای دانشجویان برگزار می کند و تاکنون سی هزار دانشجو[3] را آموزش داده است، برای استادها طراحی و اجرا کرد. آموزش سی هزار دانشجو در مدت چهارده سال انجام شده است. شما هم می توانید این کار را برای استادان شروع کنید. وقتی جدیت باشد، کار نیز سریع تر صورت می گیرد. با اجرای این طرح، بعد از چند سال می توان ده هزار استادِ آشنای معتقد و پای بند به مبانی اسلام تربیت کرد. این کار شدنی است. در این صورت، بسیاری از مشکلات شما حل می شود. حتی اگر کتاب هم کتاب التقاطی باشد، استاد، آن را اصلاح خواهد کرد. می گوید: بعضی از مطالب این کتاب اشتباه است.
این طرح موفق، تجربه شده و عملی است. بارها آن را نزد وزیر و مسئولان دیگر طرح کرده ایم، ولی اساساً اراده جدی برای اسلامی سازی علوم وجود ندارد! شاید هم مشکلات دیگری وجود دارد که ما از آن خبر نداریم. این کار در این حد، قابل حل است و هیچ بودجه سنگینی هم نمی طلبد.
اکثر استادان ما و اکثر مردم ما اهل منطق هستند. وقتی ببینند کسی حرف حسابی و از روی دل سوزی و خدمت می زند، و زور و قدرتی هم ندارد، خودشان علاقمند می شوند. غیر از اقلیتی که همیشه و در همهجا مشکل زا هستند اکثر استادان و دانشجویان ما فهیم، عاقل و قابل رشد و ترقی هستند.
در مدت دو سه سالی که اساتید فعلی، آموزش می بینند، رشته ها و دروس علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس هم آماده خواهد شد و آرام آرام زمینه نوشتن کتاب های آن هم فراهم می شود. برای این کار ابتدا باید جزوه ها و درس نامه هایی نوشته شود بعد کسانی موظف شوند که آن مطالب را به صورت کتاب درآورند.
برای یک بار هم که شده این تجربه را شروع کنید. ما در بسیج دانشجویی این کار را کرده ایم. نتیجه آن را ببینید. نمی دانم شما چه اندازه اطلاع دارید و یا باورتان هست. حتی بیش از آنچه فکر می کردیم، مفید بود. بیایید برای بسیج اساتید این کار را انجام دهید. این را جدی بگیرید.
برای این گونه اساتید، باید دو ماه وقت بگذارید. آن ها هم داوطلبانه شرکت کنند. مزایایی هم برای شرکت کنندگان قائل شوند که انگیزه برای شرکت داشته باشند. بهترین وقت اجرای آن هم تابستان است. در کنار این اقدام، برنامه ریزی کنید که از این نیروها استفاده شود. مثل «طرح بصیرت»ی نباشد که مثلا چند نفر استاد را خدمت فلان مرجع تقلید ببرید و چند کلمه صحبتی انجام شود و بعد هم به زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) بروند و تمام شود.
اگر بفرمایید، ما دانشگاه تربیت مدرس را تجهیز می کنیم، شما استادش را فراهم کنید. بنده عرض خواهم کرد که ما چنین استادانی نداریم. ما مدعی نیستیم که استاد بهتری در حوزه داریم و هرچه شما نیاز دارید، می توانیم فراهم می کنیم. ما کار اصلی مان در حوزه است و برای حوزه هم باید برنامه داشته باشیم و استاد تربیت کنیم. باید همکاری متقابل همراه با برنامه ای هماهنگ همه جانبه باشد. تنها کارمندان وزارت خانه نمی توانند این برنامه را تنظیم کنند. حوزه هم به تنهایی نمی تواند. برای این کار باید سازمانی متشکل از نیروهای متخصصِ دلسوزِ بی غرض تشکیل شود تا با هم فکری، این کار را طراحی کنند. کار اجرایی آن را شما می توانید از اکنون آغاز کنید. این را آزمایش کنید، به ما هم قول اجرا بدهید تا ما از امروز به فکر تربیت استادش باشیم. در کنار این، ما به استادها می گوییم که درس هایی را که می خواهید بگویید، یادداشت کنید تا برای دوره، جزوه ای آماده شود تا برای اساتید دوره بعد، جزوه داشته باشیم و سپس برای دوره های بعدتر تبدیل به کتاب شود. همان کاری که ما در طرح ولایت آزمایش کردیم. سال های اول، خود بنده درس می گفتم.
انتظار هم نداریم به طور ناگهانی تحولی در دانشگاه ها ایجاد کنید، اما باید این طرح را داشته باشید که برای یک دوره بعد، دانشگاه تربیت مدرس را برای همان کاری که ساخته شده، به کار بگیرید. قانون جدیدی هم لازم نیست. کار جدیدی هم از دولت نمی خواهیم. همان قانونی که در گذشته تصویب شده، هم اکنون عمل کنید. تاکنون مسیر آن منحرف شده بود، آن را به مسیر اصلی برگردانید. طی پنج سال، آرام آرام، تحول در دانشگاه ها ملموس و آشکار خواهد شد. این که یک روزه از ما بخواهید هزار استاد به دانشگاه تحویل بدهیم امر ممکنی نیست؟ ما در حوزه برای کار دیگری برنامه و فعالیت داریم که اصلاً با محیط دانشگاه تناسب ندارد. اگر این ها بخواهند دانشگاه بروند، باید آموزش جدیدی ببینند که بدانند سر کلاس دانشگاه چگونه باید با دانشجو رفتار کرد. اصطلاحات، تعبیرات، کیفیت برخورد و این گونه مسائل را باید یاد بگیرند. رشته هایی که لازم است در آن برای آن ها برنامه ریزی شود، مطالعه کنند. ما معتقدیم که این کار شدنی نیست. این مثل این است که ما از دانشگاه بخواهیم که هزار استاد برای تدریس دروس حوزوی در حوزه، به ما بدهند. یک استاد هم در این زمینه شما ندارید.
اجرای این طرح باید تفاهمی و تعاملی باشد. فرهنگ ها باید به هم نزدیک شود و نیازهای مشترک بررسی شود. کار عالمانه ای شود وهمه جوانب موضوع بررسی شود. بدون تقسیم بندی عاقلانه و عادلانه، هیچ کاری نمی توان انجام داد. اجرای یک طرفه، محکوم به شکست است، اما اگر یک ماه، چهل روز جلسه بگیرند و هم فکری کنند، حرف ها گفته شود، نوشته شود، جرح و تعدیل شود تا یک طرح مورد قبول عملی از آن استخراج شود، آن طرح جامعی خواهد بود.
برای این کار، یک سازمان فوق دولتی باید وجود داشته باشد. راه کار این طرح خیلی پیچیده نیست. عملی و تجربه شده است. خیلی هم مشکل نیست. اراده جدی لازم دارد. می توان با مجلس یا شورای انقلاب فرهنگی هماهنگ کرد تا قانون آن را تصویب کنند. مقام معظم رهبری درباره مصوبات شورای انقلاب فرهنگی فرمودند که حکم قانون را دارد. عمده این است که ابتدا طرح جامعی وجود داشته باشد، مسئولان آن با هم تفاهم داشته باشند و اصل ضرورت آن برای مجریان طرح نهادینه شود. آن گاه انتظار اصلاحلات و تغییرات بنیادین در دانشگاه، انتظار به جایی خواهد بود.
[1] در دیدار با دکتر نارویی منش معاون آموزشی وزارت علوم (15 / 11 / 88)
[2] پیش از تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی، این شورا با نام ستاد انقلاب فرهنگی فعالیت می کرد.
[3] این آمار مربوط به سال 1388 است.