پویشی در علوم انسانی، سال اول، شماره ویژه‌نامه، پیاپی 3، فروردین و اردیبهشت 1391، صفحات 12-

    فرار از سطح، فراتر از سطح

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    آسیب‏ شناسى علوم انسانى؛با تاکید بر اسلامی سازی

    ابوالفضل ساجدی (دانشیار موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی       sajedi@qabas.net)

    مقدمه

    علوم انسانى، علومى هستند که انسان و ابعاد وجودى (بینش، گرایش و کنش فردى و اجتماعى) او را از آن نظر که انسانى‏اند، بررسى مى‏کنند. بدین‏ترتیب، موضوع علوم انسانى بر‏خلاف علوم طبیعى، «هست»هایى (کنش‏هاى انسانى) است که پیوند وثیقى با اراده و آگاهى انسانى دارند. یکى از گام‏هاى ضرورى در حوزه علوم انسانى، تبیین ابعاد «اسلامى‏سازى علوم انسانى» است. به رغم تلاش‏های بسیار در این زمینه، هم چنان مشکلات فراوان نظرى و عملى براى اسلامى‏سازى وجود دارد که نیازمند پژوهش، به ویژه با رویکرد آسیب‏شناختى است. نویسنده، تحقیقى که آسیب‏هاى عرصه اسلامى‏سازى علوم انسانى را با نگاهى جامع، بررسى کرده باشد، نیافتم.

    پرسش اصلى این پژوهش: آسیب‏هاى موجود و محتمل در عرصه اسلامى‏سازى علوم انسانى است.

    الف) آسیب‏هاى ناظر به تولیدات علمى از بُعد روش‏شناختى و محتوایى؛

    ب) آسیب‏هاى ناظر به نیروى انسانى تولیدکننده علوم انسانى اسلامى؛

    ج) آسیب‏هاى ناظر به ساختارهاى آموزشى و پژوهشى که مجرى انجام رسالت اسلامى‏سازى علوم انسانى هستند.

    گفتنی است بررسی تفصیلی این موضوع، فرصت دیگری می طلبد. از این‏رو، نوشتار حاضر آسیب‏هاى مزبور، به ویژه در بخش روش و محتوا را مرور، و در سایر موارد به بیان اجمالى اکتفا مى‏کند. برخى آسیب‏هاى موجود، ناشی از آسیب هایی است که از علوم انسانى غربى ناشی شده و به فضاى اسلامى‏سازى این علوم نیز سرایت کرده و گریبانگیر بخشى از تحقیقات در جوامع علمى ما شده است.

    آسیب‏هاى روش‏شناختى و محتوایى تولیدات علمى

    1. کارکردگرایى به جاى صدق‏گرایى

    تزلزل مبانى معرفت‏شناختى در غرب و حاکمیت نسبیت‏گرایى که از مشخصات دوران پسامدرن و آثار افراط در عقل‏گرایى و تجربه‏گرایى تلقى مى‏شود، باعث شده است که به تدریج کارکردگرایى به جاى صدق‏گرایى قرار گیرد. همین مساله سبب شده است یکى از شیوه‏هاى رایج در غرب درباره علوم انسانى براى تأیید و دفاع از یک نظریه، بیان کارکردهاى دنیوى و آثار عملى آن در زندگى فردى و اجتماعى باشد واین شیوه، راه را بر سخن از دلایل صدق و حقانیت ببندد.[1]

     این آسیب در علوم انسانى غربى مشاهده مى‏شود، اما به تدریج به جمعى از آثار داخلى نیز راه یافته است. کتاب‏ها و مقالات بسیاری در شاخه‏هاى مختلف علوم انسانى مانند روان‏شناسى و جامعه‏شناسى نگارش یافته است که رویکرد کارکردگرایانه دارند. رواج این‏گونه آثار به تدریج روند اسلامى‏سازى را به انحراف سوق مى‏دهد. اگر کارکردگرایى در طول صدق‏گرایى و متأخر از آن قرار گیرد، ارزشمند است، اما اگر هم عرض آن و جایگزین صدق‏گرایى شود، آسیب خواهد بود. هدف نهایى علوم انسانى موجود، کارکرد دنیوى است؛ البته اگر کارکرد را اعم از دنیوى و اخروى بگیریم، مشکل حل مى‏شود، اما واژه کارکردگرایى در مباحث علوم انسانى ناظر به دنیاست و تعمیم آن به آخرت، وضع اصطلاح جدید تلقى مى‏شود.[2] یکى از خطرهاى حاکمیت کارکردگرایى براى اسلامى‏سازى علوم انسانى، فراموشى حقیقت و انحراف تدریجى از آن است. اگر اسلامى‏سازى علوم، ما را از صراط مستقیم دور سازد، تفاوت میان اسلام و غیراسلام کم رنگ خواهد شد. خطر دیگر تقدم کارکردگرایى بر صدق‏گرایى، یافتن جایگزین براى آموزه‏هاى دینى است. براى مثال اگر فلسفه اقامه نماز فقط نوعى تنش‏زدایى روانى تلقى شود، چه بسا گفته شود در برخى شرایط نوعى ورزش(مثلاً یوگا) تأثیر بیشترى دارد؛ پس باید بتوانیم نماز را با حرکات دیگرى جایگزین کنیم. البته آموزه‏هاى اسلامى کارکردهاى دنیوى عمیق و ماندگارى دارد، اما هدف اصلى از انجام دادن آنها فراتر از این سطح است.

    2. تبیین‏گرایى به جاى استدلال‏گرایى

    از دیگر نتایج تزلزل مبانى معرفت‏شناختى در غرب و حاکمیت نسبیت‏گرایى آن است که جایگاه استدلال منطقى تضعیف، و تبیین جایگزین آن شده است. جمعى از اندیشمندان غربى براى ارائه دیدگاه‏ها و رویکردهاى جدید و نفى نظریه‏هاى سابق، تبیین قابل فهم و بدون تناقض منطقى از یک موضوع را براى پذیرش آن کافى مى‏دانند. منظور از تبیین در این جا، بیان چرایى فرضیه با ارائه استدلال براى رسیدن به نتیجه قطعى در برابر گزینه‏هاى بدیل نیست، بلکه مراد از آن، ارائه یک وجه محتمل و قابل فهم است که مى‏تواند یکى از گزینه‏هاى قابل قبول تلقى شود. «جرج لیندبک» پایه‏گذار مهم کلام پست‏لیبرال، با صراحت در کتاب مهم و مشهورش «ماهیت آموزه» براى پذیرش یک نظریه، تبیین را کافى مى‏داند و نیازى به اثبات نمى‏بیند.[3] این شیوه امروزه کمابیش به علوم انسانى در کشور ما نیز سرایت کرده و در حال افزایش است. برخى با ارائه تبیین‏هاى مختلف از یک فرضیه محتمل و تکرار آن، درصددند آن را در اذهان مخاطبان جاى دهند. این شیوه غلط در غرب، به ویژه پس از نیمه دوم قرن بیستم، تا حد زیادى جاى باز کرده است و به تدریج به آثار داخلى ما در علوم انسانى نیز سرایت کرده است. اگر استدلال در علوم انسانى تضعیف شود، هر ادعا، فرضیه یا تفکر غلطى مى‏تواند به تدریج جاى باز کند و مقبول تلقی شود.

    3. کاربردگرایى به جاى علم‏گرایى

    یکى از آسیب‏ها در عرصه اسلامى‏سازى علوم انسانى، تلاش براى به کارگیرى آثار علوم انسانى غربى در عرصه‏هاى مختلف حیات فردى و اجتماعى، در مقایسه با اهتمام به نظریه‏پردازى است. علوم انسانى غربى هر دو جهت را حفظ کرده است، هم مطابق فرهنگ، مبانى و نیازهاى مادى خود علم‏گرا و هم آن را در ابعاد مختلف جامعه به کار مى‏گیرد، اما در کشور ما بیش از آن که درصدد تولید علم متناسب با فرهنگ و دین جامعه، تلاش شود، نتایج این علوم به منزله داروهاى آماده، مورد بهره‏بردارى قرار گرفته‏اند. رویکرد کاربردگرایانه، انتقال منفعلانه علوم انسانى به جامعه دینى، بدون توجه به شناسنامه فرهنگى آن را به دنبال دارد. از آن جا که این علوم در فرهنگ و جوامع غربى شکل گرفته و رشد یافته‏اند و بر اساس نوع مبانى ارزش‏هاى حاکم بر غرب ساخته و پرداخته شده‏اند، لازم است در کاربرد آن دقت کافى شود. نمى‏توان با نگاه کاملاً ابزارى از نتایج علوم انسانى براى اهداف اسلامى بهره برد؛ زیرا بخش زیادى از مسائل و آثار علوم انسانى، با مبانى غیراسلامى پیوند دارد و کاربرد آنها به گسترش فرهنگى غیراسلامى مى‏انجامد. از این‏رو، نظریه‏پردازان و متفکران باید درباره تأثیرهاى منفى کاربرد کورکورانه علوم انسانى غربى در کشور تحقیق کنند و قبل از کاربردگرایى، علم‏گرایى را در این عرصه رواج دهند.

    4. خلط اسلامى‏سازى و بومى‏سازى

    گاهى بومى‏سازى یا ایرانى‏سازى علوم انسانى، مساوى اسلامى‏سازى تلقی مى‏شود. در حالى که، ایرانى‏سازى غیر از اسلامى‏سازى است؛ البته اگر ایران اسلامى مدنظر باشد، یعنى تحقیق در علوم انسانى به سمتى باشد که اهداف ایران اسلامى را برآورده سازد، نتیجه حاصل از آن قابل قبول است که در این صورت متفاوت از ایرانى‏سازى صرف است. بومى‏سازى علوم انسانى در کشور ما به معناى توجه به فرهنگى ایرانى و ملى در تحقیقات علوم انسانى است. درحالى که، اسلامى‏سازى به معناى توجه به فرهنگى اسلامى است. به نظر مى‏رسد فرهنگ ایرانى و ملى تا رسیدن به فرهنگ اسلامى مطلوب که مستلزم حاکمیت ارزش‏هاى اخلاقى، انسانى و الهى در رفتار افراد جامعه و نهادهاى اجتماعى است، فاصله زیادى دارد.

    5. فقدان روش‏شناسى مناسب علوم انسانى اسلامى

    بیان روش‏شناسى تحقیق در علوم انسانى غربى و رابطه آن با روش در علوم انسانى اسلامى بسیار ضروری است. بى‏توجهى به روش مناسب پژوهش، اسلامى‏سازى را با مشکل مواجه مى‏سازد. اگر در تعریف علوم انسانى غربى، رویکرد پوزیتیویستى اگوست کنتى را بپذیریم که نوعى انسان‏شناسى تجربى است، با رویکرد اسلامى که عقلى، نقلى و شهودى است، در تعارض خواهد بود. پرسش دیگر این است که آیا تحقیق در همه علوم انسانى اسلامى بر اساس روش واحدى است یا نوع رشته و مسائل هر کدام اقتضایى خاص دارد؟ نگاه روش‏شناختى واحد به همه این ها، آسیبى است که تحقیق اسلامى را تهدید مى‏کند. عدم تفکیک روشى میان مسائل هر رشته، ما را از رسیدن به هدف دور مى‏سازد. بدین ترتیب، تبیین نکردن حد و مرز روش‏هاى تجربى، عقلى، نقلى، شهودى و وحیانى در مسیر اسلامى‏سازى انواع علوم انسانى یکى از آسیب‏هاى فراروى ماست. باید مرز میان علوم طبیعى و انسانى با نگاه اسلامى روشن شود. روش موجود در علوم طبیعى تجربى است، اما در علوم انسانى، هرمنوتیک نیز جایگاه ویژه‏اى دارد. بى‏توجهى به میزان متفاوت نقش هرمنوتیک که فهم یا روش فهم است، در علوم طبیعى و انسانى، آسیبى است که رویکرد اسلامى به علوم انسانى را تهدید مى‏کند. در مسیر اصلاح روش‏شناسى این علوم باید روشن شود که چگونه مى‏توان علوم انسانى را از تنگ‏نظرى‏هاى بینش پوزیتیویستى رها ساخت و بنیان‏هاى معرفتى، فلسفى و فرهنگى آن را کشف کرد.[4]

    6. عینى‏نگرى و قطعیت‏بخشى به علوم تجربى

    یکى از آسیب‏هاى اسلامى‏سازى علوم انسانى، قطعى تلقی کردن نتایج علوم تجربى و کلى‏نگرى در آن از یک‏سو، و ظنى تلقی کردن نتایج سایر علوم از سوى دیگر است. عده زیادى بسیار خوش بینانه به علوم تجربى و نتایج آن مى‏نگرند. چنین نگاهى با روش صحیح تحقیق، ناسازگار است. افزون بر آن که مانع ارزیابى صحیح علوم انسانى و اسلامى‏سازى آن مى‏شود.

    7. محدودسازى روش تحقیق در علوم انسانى به روش تجربى

    اگر روش تحقیق در علوم انسانى را به روش تجربى محدود سازیم، در اسلامى‏سازى این علوم با مشکلات جدى روبه رو مى‏شویم. حاکمیت رویکرد پوزیتیویستى در غرب، در چند سده اخیر موجب شده است که تنها روش معتبر در این عرصه، روش تجربى تلقی شود. در حالى که، علوم انسانى به دلیل پیوند ویژه با انسان، باید از سایر روش‏هاى معتبر معرفتى نیز بهره گیرد. در غیراین صورت، نگاه به انسان مورد تحقیق در علوم انسانى، نگاهى یک‏سویه و غیرجامع خواهد بود. امروزه غالب دانشگاهیان روش تحقیق خود را در علوم انسانى، به ویژه در روان‏شناسى و جامعه‏شناسى، به روش تجربى محدود کرده‏اند و حوزویان به بُعد تجربى این علوم توجه اندکى نشان مى‏دهند. این نگرش محدود در روش تحقیق که از یک‏سو در دانشگاه و از سوى دیگر در حوزه علمیه مشاهده مى‏شود، آسیبى است که مانع نیل به اسلامى‏سازى علوم انسانى مى‏شود.

    8. سطحى‏نگرى به جاى اجتهادگرایى

    اسلامى‏سازى علوم انسانى، تلاش‏هاى اجتهادى و تحلیل عمیق منابع استنباط را مى‏طلبد و صرف اضافه کردن برخى آیات و روایات به منابع غربى، آنها را اسلامى نمی‏کند. بخشى از کارهایى که امروزه به نام اسلامى‏سازى انجام مى‏گیرد، چیزى جز گام‏هاى سطحى در این مسیر تلقی نمى‏شود. براى مثال، آن چه در منابع اسلامى در کتب روایى، تفسیرى و آثار ارزشمند عالمان گذشته با عنوان «اخلاق» آمده است، دربردارنده آموزه‏هاى تربیتى، روان‏شناختى، جامعه‏شناختى و... است که به خوبى از هم تفکیک نشده‏اند. مرزها و ابواب «فقه الاخلاق»، «فقه التربیه»، «فقه النفس»، «فقه الاجتماع» و رابطه اخلاق با تربیت، روان‏شناسى، فقه، حقوق و...، به اندازه کافى بررسى نشده است. روایات ناهمگون، متداخل یا متعارض درباره اخلاق به معناى عام، فراوان است و پژوهش‏هاى اجتهادى در این عرصه‏ها، اندک و غالبا ضعیف است. آنچه مورد نیاز است، عبور از سطحى‏نگرى به اجتهادگرایى است. ورود روش‏هاى جدلى، ذوقى و شاعرانه در تبیین علوم انسانى اسلامى نیز آسیب دیگرى است که اجتهادگرایى را در این مسیر تهدید مى‏کند. همچنین قداست‏گرایى در تحلیل متون علمى، مانع تحقیق اجتهادى تلقی مى‏شود. اسلامى‏سازى علوم انسانى باید با احتیاط انجام پذیرد و تطبیق سریع آیات و روایات بر آموزه‏هاى علوم انسانى و رد و اثبات آنها به دقتى ویژه نیاز دارد. یکى از آسیب‏ها در این مسیر، انطباق آموزه‏هاى اسلام با تکیه به روایات ضعیف از حیث سند یا دلالت و یا استناد به آیاتى از قرآن است که دلالتش ضعیف است. طرح این‏گونه مباحث، ضریب خطاى نظریه‏هاى اسلامى در علوم انسانى را بالا مى‏برد و به تدریج راه را بر استناد به دلایل محکم دینى نیز مى‏بندد.

    9. بى‏توجهى به میزان پیوند میان علوم انسانى اسلامى و تمدن اسلامى

    علوم انسانى نقشى شگرف و بنیادین در توسعه تمدن جوامع غربى ایفا کرده و حتى مرجع فکرى تمدن غرب است و در مقایسه با علوم تجربى، فنى مهندسى و پزشکى، جایگاهى برتر دارد؛ زیرا علوم انسانى منبع تدوین طرح‏هاى کلان و حیاتى جامعه است. یکى از آسیب‏هاى اسلامى‏سازى علوم انسانى در کشور ما غفلت از میزان پیوند آن با تمدن اسلامى است. نگارش علوم انسانى اسلامى در جامعه ما به گونه‏اى نبوده است که ابعاد تمدن اسلامى را آشکار کند، راه ما را به سوى این هدف هموار سازد، و علوم انسانى را بر علوم تجربى حاکم نماید. پیوند میان علوم انسانى اسلامى و تمدن اسلامى دو نکته را بر ما عیان مى‏سازد:

    نکته اول ضرورت اسلامى‏سازى این علوم است؛ چرا که تمدن اسلامى جز در سایه به کارگیرى علوم انسانى اسلامى حاصل نمى‏شود و اگر هم تغییرى حاصل شود، زودگذر و ناپایدار خواهد بود.

    دوم آن که تحقق اسلامى‏سازى علوم انسانى نشانى ویژه دارد و آن این که باید بتواند جامعه را به سمت تمدن اسلامى سوق دهد، نه این که به تثبیت بیشتر تمدن غربى در کشور ما بینجامد. همین که ما نتوانسته‏ایم تمدن اسلامى را به گونه‏اى نسبتا مطلوب محقق کنیم، نشان مى‏دهد که اسلامى‏سازى علوم انسانى ما دچار ضعف و آسیب است.

    10. مبانى‏پردازى بیش از مساله‏پردازى

    تدوین مبانى فلسفى علوم انسانى، اولین گام براى اسلامى‏سازى علوم انسانى است. مبانى بخشى از علوم انسانى اسلامى نیست، بلکه هم چون سایر مبانى، امورى است که خارج از آن علم بحث مى‏شود. گام مهم‏تر، استخراج اصول و اهداف کلى و جزئى و مسائل علوم انسانى از دل مبانى است. تبیین پیوند میان مبانى با مؤلفه‏هاى درونى هریک از علوم انسانى، گامى ضرورى و نپیموده است. تبیین مبانى علوم انسانى باید مقدمه‏اى براى تغییر یا ابداع در اصول، روش‏ها، اهداف و در نهایت مسائل این علوم باشد، درحالى که ما در همین مقدمه هم کار را به سرانجام نرسانده‏ایم. افزون بر این، امروزه دایره علوم انسانى بسیار گسترش یافته و به صدها رشته تقسیم شده است، اما در کشور ما به تعداد محدودى از رشته‏ها توجه مى‏کنیم. عبور از مبانى و نیل به اسلامى‏سازى مسائل صدها رشته علوم انسانى، گامى ضرورى است که خلأ آن احساس مى‏شود. به دلیل مساله ‏محور نبودن تحقیقات در علوم انسانى اسلامى، کارهاى انجام ‏شده توان پاسخ‏گویى به مسائل جزیى و عینى را ندارد و رویکرد غالب، انتزاعى و کم‏ثمر است.

    سایر آسیب‏هاى ناظر به تولیدات علمى در اسلامى‏سازى علوم انسانى

    برخى از آسیب‏ها در این حوزه، در فقر نظریه، استخراج نکردن ظرفیت‏هاى علمى آیات و روایات درباره گزاره‏هاى علوم انسانى و ضعف در پاسخ به ابهام‏هاى موجود به علوم انسانى اسلامى ریشه دارد. برخى از این ابهام‏ها عبارت‏اند از: معنا و قلمرو علم دینى، میزان تعامل فقه و علوم انسانى، مرز علوم انسانى الهى و غیرالهى، میزان رابطه تولیدى ـ مصرفى و مبنایى ـ بنایى میان علوم انسانى.

    آسیب‏ها در حوزه نیروى انسانى

    بخشى از آسیب‏هاى اسلامى‏سازى علوم انسانى به کاستى‏هاى مربوط به نیروى انسانى است که نمونه‏هایى از آن عبارت‏اند از:

    1. فقدان پژوهشگران میان‏رشته‏اى (علوم انسانى اسلامى) به اندازه کافى: اسلامى‏سازى علوم انسانى نیازمند پژوهشگرانى است که هم متخصص علوم انسانى غربى باشند و هم در علوم حوزوى متبحر باشند تا از توانایى لازم براى اسلام‏شناسى برخوردار باشند. بسیارى از کسانى که دغدغه اصلاح علوم انسانى را دارند، یا دچار ضعف اجتهادى هستند و بر منابع دسته اول دینى (قرآن و حدیث) و روش استنباط تسلط ندارند یا از مبانى فلسفى و فلسفه اسلامى، آشنایى کافى ندارند و یا در شناخت مبانى اندیشه غربى در حوزه انسان‏شناسى، خداشناسى، هستى‏شناسى و معرفت‏شناسى کاستى دارند. فقدان این توانایى‏ها به گسترش افکار التقاطى در جامعه علمى منجر مى‏شود.

    2. نداشتن جسارت علمى براى ورود در عرصه‏هاى جدید علمى در حوزه علوم انسانى: بى‏تردید، اسلامى‏سازى علوم انسانى به دلیل تازه بودن ورود در این عرصه، به جرأت علمى ویژه نیاز دارد. نگارش و تحقیق در هر عرصه جدید که قبلاً نظریه‏پردازى نشده و یا تحقیقات، بسیار اندک است، کارى مشکل و نیازمند اعتماد به نفسى ویژه است. بدون چنین روحیه‏اى، تحقیق به ثمر نمى‏نشیند.

    3. غالب شدن روحیه حاشیه‏زنى و تقلیدمحورى به جاى فرضیه‏سازى و نظریه‏پردازى در دانشمندان علوم انسانى و اسلامى: غالب آنچه در مواجهه با علوم انسانى متداول در کشور دیده مى‏شود، ترجمه، نقل و حداکثر بازنگارى مطالب اندیشمندان غربى و تبلیغ آن است. نوعى روحیه انفعال در برابر این افکار بر جمع زیادى از استادان داخلى این رشته حاکم است. نهایت تلاش کسانى که از این سطح فراتر رفته‏اند، نوعى حاشیه‏زدن بر آن سخنان و نقد کردن آن است، در حالى که اسلامى‏سازى علوم انسانى گامى فراتر از نقد مى‏طلبد. استادان فراوانى به تدریس و تحقیق در علوم انسانى مشغول‏اند، اما آثار حاوى نظریه‏پردازى در این علوم اندک است.

    4. پایین بودن روحیه مقدس جهادى و انگیزه معنوى در این مسیر: اسلامى‏سازى علوم نیازمند انگیزه قوى معنوى و حرکتى جهادگونه است؛ زیرا فرهنگ غربى، مبانى و اندیشه‏هاى فکرى آن در بخش‏هاى مختلف جامعه ما نفوذ کرده و به منزله تهاجمى گسترده علیه ارزش‏هاى اسلامى در حال گسترش است. تحولات جامعه اسلامى ما نشان داده است که ورود موفقیت‏آمیز در چنین میدان‏هاى نبردى، بدون داشتن چنین روحیه‏اى حاصل نمى‏شود. متأسفانه انگیزه‏هاى معنوى در محیط‏هاى علمى به سادگى فراموش مى‏شود؛ به ویژه اگر نگاهى تقلیدى به آموزه‏هاى علوم انسانى غربى و نوعى بدبینى به دین و معنویت هم وجود داشته باشد. اگر محققان این عرصه، درصدد نیل به دغدغه‏هاى شخصى خود باشند و به نیاز جهانى اصلاح علوم انسانى و نیاز ویژه جوامع اسلامى نیندیشند، قافله اسلامى‏سازى علوم انسانى راه نخواهد افتاد. بى‏شک با وجود حاکمیت علوم انسانى غربى در جامعه اسلامى، فرهنگ دینى حاکم نخواهد شد.

    5. نداشتن فرصت کافى و عدم تمرکز بر تحقیق: بسیارى از کسانى که دغدغه اسلامى‏سازى علوم انسانى را دارند، فرصت کافى براى انجام دادن تحقیق ندارند. آنان به دلیل مسئولیت‏هاى متعدد، توانایى تمرکز در تحقیق ندارند و غالبا ورودشان به این عرصه به عنوان رشته جنبى است، نه اصلى. روشن است که با این روند نمى‏توان انتظار نتایج قابل توجه داشت.

    6. حاکمیت مدرک‏گرایى به جاى علم‏گرایى: این آسیب دانشگاهیان را فراگرفته و برخى حوزویان را نیز به تدریج آلوده ساخته است. بى‏تردید اسلامى‏سازى علوم انسانى، نیازمند نیروهایى است که حقیقتا به تولید علم بیندیشند، بیش از آنکه به پول و مدرک توجه کنند.

    7. ورود استعدادهاى ضعیف به رشته‏هاى علوم انسانى و عدم استقبال طلاب و دانشجویان مستعد از این رشته: یکى از پیش‏نیازهاى این عرصه، نیروى انسانى مستعد و تواناست. در حالى که، متأسفانه داوطلبان با استعداد، غالبا به سایر رشته‏ها روى مى‏آورند. جوّ غالب در دانشگاه، علوم فنى مهندسى و تجربى و در حوزه‏هاى علمیه، فقه و اصول و فلسفه است و نیروهاى مستعد بیشتر در مسیر جو غالب حرکت مى‏کنند.

    آسیب‏ها در حوزه ساختارهاى آموزشى و پژوهشى

     

    نمونه‏هایى از آسیب‏هاى ساختار مؤسسات علمى که عهده‏دار اسلامى‏سازى علوم انسانى هستند عبارت‏اند از:

    1. خردنگرى به جاى کلان‏نگرى: براى حرکتى مؤثر در این زمینه باید نگاه وسیع و همه‏جانبه به علوم انسانى داشته باشیم و این امر نیازمند سازماندهى کلان در وزارتخانه‏اى مستقل است، به گونه‏اى که بتواند جریان تولید علم در این عرصه را هدایت کند. براى نیل به اسلامى‏سازى لازم است وزارتخانه‏اى حوزوى دانشگاهى تأسیس شود و طرحى نو ارائه دهد.

    2. ضعف اهتمام لازم از جانب حوزه و دانشگاه براى انجام این مهم: اگر هریک از دو پایگاه اصلى علم، اهتمامى ویژه به این امر نداشته باشند، نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. باید در وزارتخانه‏اى که عهده‏دار این مهم مى‏شود، وزیر، معاونان و مدیران ارشد از نخبگان علمى حوزه و دانشگاه در علوم انسانى اسلامى باشند تا در این مسیر دغدغه کافى و تصور نسبتا واقع‏بینانه از راه داشته باشند.

    3. فقدان بودجه لازم در مقایسه با علوم تجربى: از آنجا که علوم تجربى با سازمان‏ها، مراکز و شرکت‏هاى بزرگ صنعتى مرتبط است، بودجه‏هاى زیادى در رشد آن صرف مى‏شود. اما در عرصه علوم انسانى نه وزارتخانه مرتبط با آن چنین اهتمام مالى دارد و نه از منابع بیرونى چندان تغذیه مى‏شود. وقتى علوم انسانى از این نظر فقیر باشد، وضع بودجه اسلامى‏سازى آن روشن مى‏شود. همین امر موجب شده است که رغبت براى تحقیق در این موضوع کاهش یابد و روند نزولى آن ادامه یابد.

    4. عدم ساماندهى نظام آموزشى بر اساس علوم انسانى اسلامى از دوره دبستان تا سطوح بالاتر: نظام آموزشى و مراکز آموزشى کشور ما در سطوح مختلف آن، کانون انتقال دیدگاه‏هایى است که در بستر تاریخى، فرهنگى و اجتماعى غرب و براى حل مشکلات خودشان شکل گرفته‏اند، نه براى نیل به اهداف جامعه اسلامى. برخى آموزش‏هاى اولیه در دوران دبستان و با زبان کودکانه و برخى از پایه‏هاى فکرى اسلامى‏سازى در دوران راهنمایى و دبیرستان و بخشى در دانشگاه باید عرضه شود. بیان مناسب و استمرار آن در طول دوران آموزش، به نهادینه‏سازى ارزش‏هایى منجر مى‏شود که در اسلامى‏سازى علوم انسانى ضرورى است.

    5. عدم شناخت کافى علوم انسانى با استفاده از منابع دست اول: آثار مرتبط با علوم انسانى موجود در ایران، غالبا ترجمه‏هایى از آثار قدیمى است. ساختارهاى آموزشى مرتبط نیز در کشور ما به گونه‏اى برنامه‏ریزى نشده است که آثار جدید علوم انسانى را به سرعت ترجمه و در اختیار فرد یا کارگروه‏هاى تخصصى براى اسلامى‏سازى قرار دهد یا نیروهایى را تربیت کند که افزون بر تخصص در اسلام و علوم انسانى، به زبان خارجى مربوط به آن نیز مسلط باشند. لازم است محققان منابع جدید غربى اعم از کتب و مجلات را در اختیار داشته باشند که چنین امکانى نیز فراهم نشده است.

    6. مشکلات متعدد نظام پایان‏نامه‏ها: پایان نامه‏نویسى در حوزه و دانشگاه متناسب با اسلامى‏سازى علوم انسانى نظام نیافته است. پایان‏نامه‏نویسى سرمایه عظیمى است که هدایت شایسته آن مى‏تواند به گام‏هاى اساسى و مقدماتى به سوى تولید نظریه در عرصه علوم انسانى اسلامى منجر شود. ساختار آموزشى مراکز علمى به گونه‏اى نیست که از این سرمایه، براى نیاز ضرورى علوم انسانى بهره‏اى درخور ببرد. آنچه غالبا مشاهده مى‏شود، سپرى کردن صورى دوران پایان‏نامه‏نویسى براى کسب نمره و اخذ مدرک است. متأسفانه پایان‏نامه‏ها در رشته‏هاى علوم انسانى ضعف بیشترى دارند.

    7. عدم تعامل منظّم فکرى بین استادان و دانشجویان علوم انسانى: اسلامى‏سازى موردنظر نیازمند روند آموزشى ویژه‏اى است که شاگردان را براى چنین هدفى تربیت کند. یکى از ویژگى‏هاى چنین نظام آموزشى، فراهم‏سازى بستر تعامل جدى میان استاد و شاگرد براى جهت‏دهى دانشجو در مسیر اسلامى‏سازى است. در مراکز علمى مرتبط با موضوع چنین تعاملى کمتر مشاهده مى‏شود. در نتیجه، خروجى این کلاس‏ها، نیروى انسانى آماده براى نظریه‏پردازى در اسلامى‏سازى نیست.

    8. فقدان کمیته‏هاى علمى سه‏ضلعى: براى هدف مورد بحث، همکارى پژوهشگران میان‏رشته‏اى، پژوهشگران متخصص علوم انسانى و پژوهشگران متخصص علوم اسلامى و علوم انسانى ضرورى است. بدون تعامل فکرى مستمر با وسعت وقت و امکانات کافى، نمى‏توان گامى بلند در مسیر اسلامى‏سازى برداشت. برگزارى چنین حلقه‏ها و کارگروه‏هاى قوى مى‏تواند به تولید فکر در این میدان بینجامد؛ در حالى که تشکیل و فعالیت چنین کمیته‏هایى به ندرت در کشور دیده مى‏شود.

     


    [1]  حتى اگر در علوم انسانى از صدق هم سخن به میان مى‏آید، غالبا منظور از آن انطباق با واقع نیست، بلکه دیدگاه‏هاى نسبى‏گرا، انسجام‏گرا یا پراگماتیسم مطرح است.

    [2]  ر.ک: غلامعباس توسلى، نظریه‏هاى جامعه‏شناسى، ص 216ـ219.

    [3] George A. Lindbeek, The Nature of Doctrine, p. 134.

    [4]  ر.ک: محمدتقى مصباح، جستارهایى در فلسفه علوم انسانى، ص 83ـ87؛ ویلهلم دیلتاى، مقدمه بر علوم انسانى، ترجمه منوچهر صانعى دره‏بیدى، دفتر ششم.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1391) فرار از سطح، فراتر از سطح. دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1(0)، 12-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."فرار از سطح، فراتر از سطح". دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1، 0، 1391، 12-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1391) 'فرار از سطح، فراتر از سطح'، دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1(0), pp. 12-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). فرار از سطح، فراتر از سطح. پویشی در علوم انسانی، 1, 1391؛ 1(0): 12-