پویشی در علوم انسانی، سال اول، شماره ویژه‌نامه، پیاپی 4، خرداد و تیر 1391، صفحات 6-

    به نام صاحبخانه

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     مینا معمار
    مهتاب به مانند شب چهاردهم پر نور است. این یعنی ماه، به تازگی به نیمه رسیده است. من اما  چون کودکی گستاخ و بازیگوش پشت در صاحبخانه، بَست نشسته ام. کلون را مدام به در می کوبم و از درزهای در، ریه هایم را پر از عطر رحمت می کنم. انگار ولوله ای میان ملائک برپاست، اما در را برای مهمانی که زودتر رسیده باز نمی کنند.
    مادر می گوید: صبر داشته باش! اگر سیزده شب بخوابی، روز چهاردهم با صدای ربنای مسجد از خواب بیدار می شوی. با این که سال هاست رمضان، رنگ و بوی سابق را ندارد و کوچه ها به مانند گذشته محفل حفظ حرمت ها نیست. اگرچه با این به اصطلاح پیشرفت شهرنشینی و کم شدن فاصله خانه ها و بیشتر شدن فاصله دل هایمان، به تعداد انگشتان دست، نور و صدای هیاهوی سحری خوردن می بینی و می شنوی. با این همه، بی صبرانه منتظر سفره کوچک بی سر و صدای سه نفره مان هستم. همراه طنین روح نواز گوینده دعای سحر.
    باز هم بوی زولبیا و بامیه، بوی خرمای تازه، عطر سبزی خوردن تازه به همراه پنیر تبریز، از همین الان مشامم پر شده از بوی دلربای آش رشته مامان. باز هم خواب های جانانه با شکم خالی، باز هم یک ساعت صف برای نانی که کسی نگاهش نمی کند، باز هم چشم های نیمه باز سحر و فرمان زودباش بقیه، باز هم استرس های مکرر رادیو تلویزیون (5 دقیقه مانده به...)، باز هم سجاده پهن مادر و نماز با چشم های بسته من، باز هم غش کردن از خوف خدا بر سر بالش بعد از نماز صبح، وای خدای من! شب های قدر هم در راه هست، بیداری تا صبح، جوشن کبیر و قرآن برسر گرفتن... باز هم بوی لطف و رحمت صاحبخانه می آید.
    می گویند داش های قدیم اول ماه رمضان که می شد، قداره ها را به زمین می زدند و از کردارهایشان، توبه می کردند؛ می گویند این یک ماه را به هر ترتیبی بود حرمت نگاه می داشتند. می گویند شراب خورها، سبوها را شکسته و کرکره میخانه را یک ماه پایین می کشیدند. می گویند قدیم ها ماه رمضان کوچه ها پر می شد از صفا و صمیمیت و حس نوع دوستی... می گویند از افطار تا سحر، همان لوتی ها جمع می شدند و بر در خانه اهل نیاز سر می زدند... می گویند ماه رمضان، َملکی از آسمان صدا می زند که مردم! خدا می گوید «شتر دیدم ندیدم...» می گویند حضرت دوست نیروهای اهریمنی را در بند می کند. سفره رحمتش را می گستراند. دیده ها را ندیده می انگارد. می گویند (البته در گوشی)که واسه جوان ترها حساب مخصوص هم باز می کند. می گویند گفته: «روزه ات را بگیر، نمازت را بخوان، آن وقت حتی برای نفس هایت هم به تو پاداش می دهم.» می گویند خواب روزه دار را هم عبادت می بیند... می گویند دنبال بهانه است تا گناه ببخشد... می گویند بر سر سفره کرم نشسته و منتظر مشتری است تا دعایش را اجابت کند... می گویند سه شب را جدا کرده و عبادتش را با هزار ماه برابر دانسته و در آن سه شب، تخفیف های بسیار ویژه می هد...
    می گویم تا حالا که نمک خوردیم و نمکدان شکستیم، اما حیف است! بیایید مثل قدیمی ها این یک ماه را حرمت نگاه داریم تا ما هم نصیبی از صفای درون ببریم و زندگی هامان رنگ سبز خدا بگیرد.
    درهای رحمت در حال باز شدن است و صاحبخانه منتظر پذیرایی از من و تو... یاعلی

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1391) به نام صاحبخانه. دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1(0)، 6-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."به نام صاحبخانه". دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1، 0، 1391، 6-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1391) 'به نام صاحبخانه'، دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1(0), pp. 6-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). به نام صاحبخانه. پویشی در علوم انسانی، 1, 1391؛ 1(0): 6-