پویشی در علوم انسانی، سال اول، شماره ویژه‌نامه، پیاپی 4، خرداد و تیر 1391، صفحات 14-

    کژراهــه مغالطه فحاشی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

      سیدمحمود نبویان

    اشاره

    در شماره پیشین، از مغالطه فحاشی گفتیم و این که این مغالطه زمانی رخ می د هد که فرد، استدلال معینی را اقامه کند و درباره موضوعی سخن بگوید، اما طرف مقابل به جای بیان مستدل نقد سخن او، فحش و ناسزا را به عنوان نقد در باره شخصیت وی ارایه دهد و بکوشد با مخدوش و منفور کردن او، استدلالش را باطل جلوه دهد. جنبه مغالطی توهین و فحاشی در آن است که اصل استدلال کنار نهاده شده و معیار و شیوه دیگری برای نقد مدعا به کار گرفته می شود که منطقاً هیچ ارتباطی با ادعا ندارد، اما همان طور گفتیم روشنفکران با ابزار قلم و بیان، افزون بر حمله به آموزه های عقلانی و وحیانی اسلام، هر شخصی که دیدگاه آن ها را قبول نداشته باشد، به توهین و فحاشی می گیرند. در این جا به بیان برخی موارد مغالطه فحاشی و توهین آقایان سروش و کدیور می پردازیم:

    نمونه هایی از فحاشی اصلاح طلبان

    1. شیخ فضل الله نوری فردی استبدادخواه بود.(1)
    2. نظریات شخصی متولیان مذهبی و بدعت گذاری های آنان منشأ گمراهی مردم است، این به خاطر پیروی رهبران دینی از هوا و هوس است.(2)
    3. روحانیت، قشری گرا و انحصارطلب است، آن ها عوام پرور و مقلدپرورند نه عاقل پرور.(3)
    4. روحانیت در طول تاریخ ایران، سرسپرده مراکز قدرت بوده اند.(4)
    5. قلم فقها در طول تاریخ، آغشته به خون آزاداندیشان بوده است.(5)
    6. روحانیت، جماعتی ساده دل و فریب خورند و تحلیل سیاسی ندارند.(6)
    7. جریان کسروی و حکیم زاده قمی، اصلاح طلب بودند و امام خمینی(ره) و شهید نواب صفوی خشونت گرا و در مقابل جریان اصلاح طلب قرار می گیرند.(7)
    8. عوامل خشونت در ایران، سه دسته اند: رزمندگان جبهه ها، گروهی از روحانیان و بعضی از مسئولین مملکتی.(8)
    9. نظام اسلامی نیز چون سلطنت مطلقه محمدرضا شاهی، مطلقه است و با اصلاحات و مدرنیته منافات دارد.(9)
    10. تفکر شیعه گری موجب انحطاط مملکت ما و مانعی برای دموکراسی است، ای  کاش سوابق حاکمیت های مردمی صدر اسلام، مورد توجه قرار می گرفت.(10)
    11.آن دسته از جوانانی که به مساجد روی می آورند، یا کتب دینی را مطالعه می کنند، از نظر ساختار فکری و روانی ضعیف هستند؛  یعنی ضعفای نسل جوان از نظر فکری و روانی و کم اطلاع ترین آن ها هستند.(11)
    12. منشأ خشونت، عقیده به فطری بودن دین است، لذا با خشونت هم که شده می خواهند انسان ها را به فطرت خویش بازگردانند.(12)
    13. فرهنگ شهادت خشونت آفرین است.(13)
    14 . هیئت های مذهبی، منشأ خشونت اند و بسیجی ها اعضای تشکیل دهنده این هسته ها می باشند.(14)
    15. نظریه تهاجم فرهنگی چه ها که بر سر فرهنگ و هنر و روشنفکران نیاورد، کاروان خردستیزی اقتدارگرایان از مرداب آن نظریه، سیراب و انجامش به قتل و کشتار وحبس و حصر انجامید.(15)
    آن چه خواندید، نمونه  بسیار اندکی از توهین ها و فحاشی  های اصلاح طلبان و روشنفکران برضد آموزه های دینی و طرفداران آن ها بوده است. این گروه با در دست داشتن بیشتر مجلات، روزنامه ها و نشریات و در پرتو آزادی های بی حسابی که دولت اصلاحات برای آن ها پدید آورده  بود، به همه ارکان دین حمله کرده و انسان های مومن را مورد فحاشی خود قرار می دادند. جالب این که تمام این فحاشی ها را به اسم آزادی و در راه مبارزه با انحصارطلبی انجام می دادند! برای نمونه، وقتی فهمیدند دیدگاه های علمای راستین مسلمان مانند حضرت علامه مصباح یزدی با دیدگاه آن ها مخالف است، ایشان را با ابزار گسترده مطبوعات و بلندگوهای دیگری که در اختیار داشتند، مورد فحاشی های بسیار خود قرار دادند؛ البته همه این فحاشی ها را در عین تاکید بر تحمل مخالف و شعار «زنده باد مخالف من» انجام می دادند!
    شخصیت علمی حضرت علامه مصباح یزدی برای همگان و حتی روشنفکرانی که ایشان را آماج توهین و ناسزا قرار می دادند، روشن است. مبارزات سیاسی ایشان نیز برای همه معلوم است، ولی این عده چون در برابر قدرت و قوت علمی حضرت علامه، سخنی برای گفتن نداشتند، ایشان را انسانی فریب خورده و بدون هیچ سابقه مبارزه سیاسی در قبل از انقلاب می دانند که پای هیچ نامه حمایت آمیز از امام خمینی را امضا نکرده است. از این رو، قبل از این که به برخی از فحاشی ها و توهین های روشنفکران و اصلاح طلبان طرفداران آزادی بپردازیم، نگاهی کوتاه به مبارزات سیاسی قبل از انقلاب حضرت آیت الله مصباح یزدی می اندازیم.

    مبازرات سیاسی علامه مصباح

    حضرت علامه مصباح یزدی از سال 1331 به مدت هشت سال در درس خارج امام خمینی(ره) حاضر شدند و هم زمان از محضر پرفیض و برکت مرحوم علامه طباطبایی نیز بهره می بردند. همین امر زمینه آشنایی ایشان را با طلبه های فاضل و جوانی چون شهید بهشتی فراهم کرد و همکاری سیاسی مشترک را فراهم آورد. به همین جهت، ایشان در مبارزات قبل از انقلاب برضد حکومت پهلوی دستگیر می شود. پس از دستگیری و تبعید امام خمینی(ره) به همراه مبارزان دیگر، نامه هایی برضد دستگاه پهلوی و به حمایت از امام خمینی(ره) به چاپ رسانده است که بخشی از آن ها به قرار زیر است:
    نامه اعتراض آمیز فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم به هیئت دولت نسبت به بازداشت حضرت امام در تاریخ 8/7/1342.(16)
    اعلامیه جمعی از علما در اعتراض به زندانی شدن امام و علما در تاریخ اسفند سال 1342.(17)
    نامه جمعی از علما به آیت الله میلانی در تجلیل و دفاع از امام خمینی در تاریخ 9/10/1343.(18)
    نامه جمعی از علما به آیت الله مرعشی در تجلیل و دفاع از امام خمینی (ره) در تاریخ 11/10/1343.(19)
    نامه جمعی از علمای حوزه به هویدا درباره اوضاع نابسامان ایران در تاریخ 29/11/1343.(20)
    نامه فضلا و محصلین یزدی به هویدا در اعتراض به تبعید امام خمینی (ره) در اسفند ماه 1343.(21)
    نامه جمعی از اساتید حوزه علمیه قم به نخست وزیر درباره هجوم مأموران رژیم به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در تاریخ 5/1/44.(22)
    نامه جمعی از علما و اساتید حوزه علمیه قم به هویدا درباره وضعیت امام خمینی (ره) در تاریخ 12/11/1344.(23)
    نامه فضلا و محصلین حوزه علمیه قم به امام خمینی (ره) در ادامه تبعید ایشان از ترکیه به نجف در مهر ماه 1344.(24)
    نامه جمعی از فضلای یزدی مقیم قم به امام خمینی (ره) در پی ادامه تبعید ایشان در تاریخ 3/8/1344.(25)
    نامه جمعی از علما و فضلای حوزه به هویدا در اعتراض به ادامه تبعید امام خمینی (ره) در تاریخ 30/8/1344.(26)
    نامه فضلای و محصلین حوزه علمیه قم به مراجع ایران و عراق در اعتراض به بازداشت جمعی از فضلا در فروردین 1345.(27)
    تلگرام به برخی از فضلای حوزه در حمایت از آنان و اعتراض به بازداشت ایشان در فروردین 1345.(28)
    نامه اساتید و مدرسین حوزه علمیه قم به امام خمینی (ره) به مناسبت ارتحال آیت الله حکیم در تاریخ 14/3/1349.(29)
    اعلامیه اساتید و فضلای حوزه علمیه قم به مناسبت فاجعه خونین 19دی در تاریخ 19/10/1356.(30)
    اعلامیه در مورد حادثه کشتار مردم یزد در تاریخ 16/1/1357.(31)
    این موارد، از نامه هایی است که حضرت آیت الله مصباح یزدی در دفاع از امام خمینی (ره) ذیل آن را امضا کرده اند، اما مبارزات حضرت علامه مصباح یزدی قبل از انقلاب، منحصر به این موارد نبوده است. برای نمونه، پس از این که جمعیت «هیئت های مؤتلفه» با تأیید حضرت امام خمینی(ره) در سال 1342 تشکیل شد، برای این جمعیت سیاسی مبارز، دو نشریه نیز تدوین  شد: نشریه بعثت و نشریه انتقام.
    آقای هاشمی رفسنجانی در این باره آورده است:
    از اساسی ترین کارهای ما در آن چند ماه ـ یعنی ماه هایی که امام توسط ساواک در سال 1342 دستگیر شده و در زندان به سر می برده اند ـ ایجاد تشکیلاتی بود که مرکزیت آن از یازده نفر تشکیل می شد: آقایان خامنه ای، منتظری، ربانی شیرازی، قدوسی، مصباح یزدی، امینی، محمد خامنه ای، آذری، مشکینی، حائری تهرانی و من. نشریه مخفی بعثت و انتقام در حقیقت، ارگان همین جمعیت بود که در کارهای اجرایی آن آقایان سیدمحمود دعایی، مصباح، علی حجتی کرمانی و سیدهادی خسروشاهی و من همکاری داشتیم. نشریه بعثت، بیشتر جنبه سیاسی و پرخاش و افشاگری داشت و نشریه انتقام، جنبه ایدئولوژیکی آن قوی بود، که شاید براساس احساس چنین نیازی پس از بعثت، منتشر می شد. بعثت را من اداره می کردم و انتقام را آقای مصباح یزدی.(32)
    اولین شماره نشریه انتقام، که در بالای صفحه اول آن آیه مبارکه «انا من المجرمین منتقمون؛ مسلما ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت.» (سجده،22) درج شده بود، در تاریخ 1343/9/29 منتشر شد. در شماره هشتم آن که در تاریخ 1344/7/15 به مناسبت اولین سالگرد تبعید امام خمینی ره منتشر شد، آمده است:
    مظهر روح ملت
    از دل اهل وطن یاد تو هرگز نرود
     چون هوای چمن از یاد اسیران قفس
    یک سال است که پناه ملت، پیشوای بزرگ دین و مرجع عالی قدر جهان تشیع ربوده شده. یک سال است که مشعل فروزان که نور و حرارت خود را بر صحنه تاریک این کشور می تافت و این محیط افسرده را گرم می کرد از نظرها دور مانده. یک سال است که زبان گویای ملت که از حلقوم ستم زدگان و از حریم دین و قرآن دفاع می کرد از ملت جدا شده و خاموش مانده است. یک سال است که رهبر دلیر و عالی قدر و پیشوای مجاهد حضرت آیت الله خمینی دور از میهن خویش و در تبعید به سر می برد. یک سال سیاه و سنگین بر مردم می گذرد که از پیشوای محبوب خود خبری ندارند، در این سالی که گذشت حتی یک روز هم وجود نداشت ـ یک پرتو از جایی ندرخشید. نور امید از افقی سر نزد. سراسر این سال شب بود، شبی تاریک و وحشت زا. شبی پر اختناق و نفس گیر. در طی این یک سال حتی یک بار هم خورشید جلوه نکرد، خورشید تابناک ملت مسلمان ایران آیت الله خمینی بود که دست های شوم و بدخواه، جلوی تابش او را گرفته او را از افق ایران بیرون بردند. عمال استعمار پنداشتند که با پدید آوردن این تیرگی های متراکم، ایجاد این اختناق سنگین، تبعید یگانه محبوب ملت، جلوگیری از نام بردن و دعا کردن و جمع کردن عکس های معظم له می توانند او را از زبان ها انداخته، یاد او را از خاطرها محو کنند. خیال کردند که با گذشتن ماهی چند، این خورشید حرارت زا و روشنی بخش فراموش خواهد شد، ولی نقشه شوم آن ها نه تنها نتیجه دلخواه نداد، بلکه بیشتر مردم را به یاد این مرد بزرگ انداخته، آتش محبت و اشتیاق ایشان را افروخته تر ساخت. آن ها این حقیقت واضح را ندیده گرفتند که آیت الله خمینی در دل و جان مردم جا داشته و در اعماق حیات ملت فرو رفته است و هرگز ممکن نیست با این حیله ها مردم او را فراموش کنند. او ملت را دوست می دارد و در راه ملت از سر و جان می گذرد. ملت هم او را از جان و دل دوست داشته در سخت ترین بحران ها او را فراموش نمی کنند. دل و جان مردم ایران با محبت او پیوند خورده است و هرگز این رابطه استوار، گسسته نخواهد شد. تا ملتی در ایران باقی باشد او نیز باقی و دوست داشتنی خواهد بود، زیرا اراده و حیات و شرافت و اصالت همه ملت بر سر هم انباشته شده و به صورت این مرد کامل در آمده است. او مظهر روح ملت ایران است.(33)
    آقای اسدالله بادامچیان درباره وضعیت این نشریه می گوید:
    کاغذ آن را من تهیه می کردم و برادر عزیز آقای مصباح، شب های جمعه از قم به منزلشان در تهران می آمد و مطالب تهیه شده را با کمک برادران دیگر ماشین نویسی کرده با دستگاه تکثیری که در زیرزمین خانه داشت، تکثیر می کرد، بعد دسته بندی کرده، دوخت می زد و مقداری را برای قم و پخش توسط طلاب می برد. مقداری هم برای دانشگاه و مقداری هم برای بازار و کسبه می گذاشت که توسط من در تهران پخش می شد. انتقام پس از اعدام منصور چند ماهی منتشر گردید... تا دچار مشکلات زیادی در مورد تهیه کاغذ شدیم و آقای مصباح هم [به سبب اینکه تحت تعقیب ساواک بوده است] فراری شد و دیگر چاپ نشد.(34)
    در ادامه مناسب است که برای نمونه، به چند سند از ساواک درباره حضرت علامه مصباح یزدی توجه کنیم:
    الف) در گزارشی از ساواک آمده است:
    در ساعت 10 صبح روز 6/7/1345 شخصی به نام هاشمی، که گویا برادرش به نام هاشمی واعظ تحت تعقیب ساواک است به ابراهیم زارع نظری که چندی قبل به اتهام فعالیت به نفع هیات موتلفه دستگیر و زندانی بوده برخورد نمود. نظری ضمن شرح جریان دستگیری خود از وضع برادر هاشمی سوال نموده و هاشمی جواب داد: برادرم چون احساس کرد که مامورین سازمان امنیت در تعقیبش می باشند به رفسنجان متواری گردید و مدتی در آن جا بود و اخیرا برای این که از محل اقامت او آگاهی حاصل ننمایند به تهران آمده است. هاشمی اضافه نمود: گویا در زندان از اسدالله بنکدار در مورد شناسایی و سوابق برادرم سوالاتی کرده اند، لکن بنکدار در پاسخ اظهار داشته که نامبرده را نمی شناسد. ضمنا چند نفر دیگر از وعاظ از جمله آقایان مصباح و حائری که آن ها هم تحت تعقیب می باشند به تهران آمده اند.(35)
    ب) در نامه شماره 39676/316 در تاریخ 21/7/1345 خطاب به ریاست ساواک آمده است:
    محل سکونت خامنه ای، مصباح، حائری اعلام گردد.(36)
    ج) در گزارش دیگری از ساواک آمده است:
    جلسه با ده نفر دیگر که بعضی از آن ها در حوزه علمیه قم به شغل تدریس اشتغال دارند به مشاوره پرداخته، لکن پس از تبعید آیت الله خمینی این جلسات متوقف می گردد. چون ضمن تحقیقات از متهمین معلوم گردیده که هشت نفر از مدرسین و فضلای حوزه علمیه قم به اسامی: 1. علی مشکینی 2. حائری تهرانی 3. علی قدوسی 4. مصباح یزدی 5. هاشمی رفسنجانی 6. محمد خامنه ای 7. علی خامنه ای 8. امینی، در جلسات اولیه که در 20  ماه قبل تشکیل گردیده، شرکت داشته اند. لذا ایجاب می نماید که به منظور پی بردن به ماهیت حقیقی عناصری که احتمالا در نظر داشته اند چنین سازمانی را ایجاد نمایند، از نامبردگان فوق نیز تحقیقات لازم به عمل آید.(37)
    د) در گزارش دیگر ساواک آمده است:
    درباره تقی مصباح یزدی
    بازگشت 1189/21. 23/3/47 و 1416/21.5/4/47
    یکی از متهمین اعتراف نموده بود که نامبرده بالا منشی جلسات بوده و اساسنامه مورد بحث نیز به خط مشارالیه است در حالی که یاد شده در مصاحبه معموله اشاره ای به این موضوع ننموده است. علیهذا با ایفاد فتوکپی یک نسخه از اساسنامه مزبور که خطوط آن با خطوط آن با خطوط نامه ای که این شخص جهت آیت الله خمینی ارسال داشته و مراتب طی شماره 30593/316.15/3/47 اعلام گردیده مطابقت می نماید. خواهشمند است دستور فرمائید مجددا وی را احضار در این مورد و هم چنین درباره نامه ارسالی وی به خمینی اطلاعات او را اخذ و نتیجه را اعلام دارند. ضمنا کماکان اعمال و رفتارش را دقیقا به وسیله منابع مربوطه تحت نظر قرار داده و در صورت مشاهده فعالیت مشکوکی از وی مراتب را به موقع اعلام نمایند. مدیر کل اداره سوم. مقدم 26/4/47

    هجمه اصلاح طلبان به علامه مصباح

    حال با عنایت به اسناد فوق که بخش اندکی از آن آورده ایم، چگونه برخی که خود را اصلاح طلب و روشنفکر می نامند، مدعی می شوند آقای مصباح یزدی به هیچ وجه اهل مبارزه با رژیم ستم شاهی نبوده است؟ افزون بر این، فحاشی های مکرر علیه ایشان چه معنایی دارد؟ روشن است که تنها جرم علامه مصباح یزدی آن است که در مقابل انحرافات آشکار آن ها از اسلام و مبارزه آن ها علیه اسلام ایستادگی کرده است. در این مقام، به گوشه ای از دروغ گویی ها، فحاشی ها و توهین های اصلاح طلبان و روشنفکران برضد حضرت علامه مصباح یزدی اشاره می کنیم:
    جناب مصباح با نهضت و انقلاب و قیام ملت و امام نظر موافق نداشته و همراه نبوده است.(38)
    ایشان قبل از انقلاب اصلا اعتقادی به انقلاب و نهضت خمینی نداشتند و بعد هم تا همین چند سال اخیر اصلا در صحنه های جمهوری اسلامی حاضر نبودند، ولی حالا مقدس شده اند.(39)
    مصباح یزدی سابقه سیاسی و انقلابی ندارد و اعتقادی به انقلاب و جمهوری اسلامی ندارد.(40)
    مصباح یزدی خائن به اسلام و مملکت است.(41)
    مصباح یزدی مخالف انقلاب اسلامی است.(42)
    مصباح یزدی هم سو با انجمن حجتیه است.(43)
    مصباح یزدی جاهل و ابله است.(44)
    مصباح یزدی تحریک کننده به قتل و کشتار، تئوریسین تروریسم، مبلغ آنارشیسم و فاشیسم است.(45)
    این که برخی ایشان را به جای مطهری معرفی می کنند به یک شوخی بیشتر شبیه است.(46)
    تفکر آقای مصباح مربوط به دوران ماقبل مدرن است.(47)
    آقای مصباح! راه شیخ فضل الله نوری در آغاز قرن بیستم به بن بست رسیده، لطفا آزمون شده را دگرباره نیازمایید.(48)
    مصباح یزدی دارای تفکر خوارجی گری و انفعالی بوده و سطحی نگر است.(49)
    مصباح یزدی باید در دادگاه محاکمه شود.(50)
    موارد فوق، بخشی اندک از ادعاهای اصلاح طلبانه مدعیان آزادی بیان و تحمل مخالف و جامعه چند صدایی است. دیدن این موارد هضم و باور بسیاری از نکات تاریخی را برای ما آسان می کند. روزگاری برای ما درک و تصور این امر مشکل بود که چگونه معاویه با تبلیغات بسیار وسیع خویش موفق شد چهره اسطوره تقوا و نماز، یعنی حضرت علی(علیه السلام) را مخدوش و لکه دار و حتی بی نماز جلوه دهد، و یا فرزند معاویه، امام حسین علیه السلام را نزد مردم فردی خارجی و واجب القتل بداند، ولی در این عصر، با دیدن تبلیغات معاویه صفتانه روزنامه های زنجیره ای زمان اصلاحات، به راحتی قبول این نکات تاریخی آسان می  شود. به راستی در برابر چنین کسانی که خود را اصلاح طلب می دانند، چه باید گفت؟ بهتر است که در تشخیص ماهیت چنین افرادی به قرآن کریم مراجعه کنیم که به درستی سرشت آن ها را معرفی کرده است:
    می خواهند خدا و مومنان را فریب دهند، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند،[اما] نمی فهمند. در دل های آنان بیماری است، خداوند بر بیماری آنان افزوده و به خاطر دروغ هایی که می گفتند، عذاب دردناکی در انتظار آن هاست، و هنگامی که به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید، می گویند: ما فقط اصلاح کننده ایم. آگاه باشید، این ها همان مفسدانند ولی نمی فهمند.(بقره، 9-12).
    در آن زمان، هفته نامه «عصر ما» که ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، نوشت: آقای مصباح! راه شیخ فضل الله نوری در آغاز قرن بیستم به بن بست رسیده، لطفا آزمون شده را دگرباره نیازمایید.
    در این کلام، آقای مصباح را به شیخ شهید یعنی شیخ فضل الله نوری تشبیه کرده اند، و با رد شیخ شهید، آقای مصباح را نیز رد و تخطئه کرده اند. اما برای قضاوت نسبت به شیخ فضل الله نوری، مناسب است که به کلام امام خمینی (ره) درباره روحانیان و به ویژه شیخ شهید توجه کنیم:
    ببینید چه جمعیت هایی هستند که روحانیین را می خواهند کنار بگذارند، همان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند، و این ها زدند و کشتند و ترور کردند، همان نقشه است، آن وقت ترور کردند سیدعبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود برگردانند به یک مسیر دیگر و همان نقشه الآن هست.(51)
    درباره شیخ فضل الله نوری می فرمایند:
    ...لیکن راجع به همین مشروطه و این که مرحوم شیخ فضل الله رحمه الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد قوانین باید قوانین اسلام باشد، در همان وقت ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود. مخالفین، خارجی ها که چنین قدرتی را در روحانیت می دیدند کاری کردند در ایران که شیخ فضل الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف، روحانی نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند.(52)
    امام خمینی(ره) عظمت شیخ فضل الله نوری را آن قدر می نمایاند که کشتن و به دار زدن شیخ شهید را معادل با شکست اسلام می داند، ایشان با اشاره به تبلیغات منفی برضد شیخ شهید می فرماید:
    حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند که آن ها هم صدایی از آن در نیامد این جوّی که ساختند در ایران و در سایر جاها، این جوّ اسباب این شد که آقا شیخ فضل الله را با دست بعضی از روحانیون خود ایران محکوم کردند و او را آوردند به وسط میدان و به دار کشیدند و پای آن هم ایستادند و کف زدند و شکست دادند اسلام را در آن وقت، و مردم هم غفلت داشتند از این عمل حتی علما هم غفلت داشتند.(53)
    در مورد دیگر می فرماید:
    تا آن جا که مثل مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری را در ایران به خاطر این که می گفت مشروطه مشروعه باشد و آن مشروطه ای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، در همین تهران به دار زدند.(54) •

    پی نوشت ها

    1.یوسفی اشکوری، هفته نامه مبین، مرداد 1377.
    2.عبدالعلی بازرگان، روزنامه توس، شهریور 1377.
    3.مقصود فراست خواه، روزنامه ایران، شهریور 1377.
    4.یداله سحابی، روزنامه صبح امروز، دی  1377.
    5.مترجمان: غلامرضا خواجه سروی و اصغر افتخاری، روزنامه جهان اسلام، دی 1377.
    6.نقیب زاده، هفته نامه توانا، مرداد 1378.
    7.سهراب بهداد، روزنامه نشاط، اسفند 1377.
    8.حبیب الله پیمان، روزنامه خرداد، آبان  1378.
    9.محمد حسین سازگارا، دو هفته نامه ایران فردا، مهر 1378.
    10.غلامرضا سالاربهزادی، روزنامه صبح امروز، آبان  1378.
    11.محمد مجتهد شبستری، روزنامه فتح، دی  1378.
    12.روزنامه ایران، مهر 1377.
    13.عبدالکریم سروش، روزنامه نشاط، خرداد 1378.
    14.محمد قوچانی، روزنامه عصر آزادگان، فروردین ماه 1379.
    15.اکبر گنجی، روزنامه عصر آزادگان، آبان ماه 1378.
    16.اسناد انقلاب اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374، ج3، ص106.
    17.همان.
    18.همان، ج1، ص279؛ سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی (ره)، واحد فرهنگی بنیاد شهید، 1364، ج2، ص36.
    19.اسناد انقلاب اسلامی، ج1، ص281؛ نهضت امام خمینی (ره)، ج2، ص37.
    20.اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص130؛ نهضت امام خمینی (ره)، ج1، ص802 ؛ اکبر هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، خاطرات، تصویرها، اسناد، گاه شمار، زیر نظر مهندس محسن هاشمی، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، ج1، ص461.
    21.اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص157، 163-164.
    22.همان.
    23.همان.
    24.اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص173؛ نهضت امام خمینی (ره)، ج1، ص876، ج3، ص183.
    25.اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص173.
    26.همان، ص188؛ نهضت امام خمینی (ره)، ج1، ص884-885.
    27.اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص196-199؛ نهضت امام خمینی (ره)، ج1، ص902.
    28.اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص196-199.
    29.اسناد انقلاب اسلامی، ج3، صص222، 239، 268، 272، 479؛ نهضت امام خمینی (ره)، ج2، ص577.
    30.علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، بنیاد فرهنگی امام رضا علیه السلام، ج7، ص33-36.
    31.اسناد انقلاب اسلامی، ج3، ص267؛ نهضت روحانیون ایران، ج5، صص86-87، 102-104، 180-183، 201-202، 217-219، ج4، ص271-272.
    32.اکبر هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، خاطرات، تصویرها، اسناد، گاه شمار، ج1، ص195.
    33.جالب آن است که در بالای صفحه اول این نشریه آمده است: ای توده های رنجدیده و استعمارزده، ای روشنفکران، دانشجویان، آزادی خواهان، کارگران، دهقانان، رنجبران... گمشده خود را تنها در پرتو تعالیم نورانی اسلام بجویید و به منظور برقراری حکومت اسلامی آزاد همه با هم در راه یک جهاد مقدس و خستگی ناپذیر علیه استعمار و استبداد متحد شوید.
    34.اسدالله بادامچیان و علی بنایی، هیئت های مؤتلفه اسلامی، اوج، 1362، ج1، صص302-303.
    35.اکبر هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه، خاطرات، تصویرها، اسناد، گاه شمار، ج1، ص584.
    36.همان، ص586.
    37.همان، ص571.
    38.روزنامه بیان، 4/11/1378.
    39.همان.
    40.همان، 17/1/1379 و 22/1/1379؛ روزنامه آفتاب امروز، 19/11/1378 و 23/11/1378؛ روزنامه صبح امروز، 23/1/1379.
    41.روزنامه بیان، 28/1/1379.
    42.روزنامه نشاط، 11/5/1378؛ روزنامه صبح امروز، 11/1/1379؛ روزنامه بیان، 23/1/1379 و 14/11/1378؛ روزنامه آفتاب امروز، 19/11/1378.
    43.روزنامه بیان، 22/1/1379؛ روزنامه آفتاب امروز، 1/7/1378؛ پیام آزادی، 16/11/1378.
    44.روزنامه خرداد، 11/7/1378؛ روزنامه صبح امروز، 12/7/1378.
    45.روزنامه اخبار اقتصاد،23/12/1378؛ روزنامه آریا، 11/11/1378؛ روزنامه صبح امروز، 23/12/1378 و 25/12/1378 و 7/1/1379 و 12/1/1379؛ روزنامه بیان، 24/12/1378 و 17/1/1379؛ روزنامه مشارکت، 16/11/1378 و 24/12/1378؛ روزنامه آفتاب امروز، 24/12/1378؛ روزنامه فتح، 23/12/1378.
    46.روزنامه حیات نو، 13/4/1379.
    47.نشریه پیام هامون، ش36.
    48.نشریه عصر ما، ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، ش125.
    49.روزنامه بیان، 14/11/1378 و 24/12/1378؛ روزنامه مشارکت، 24/12/1378.
    50.روزنامه آزاد، 13/11/1378.
    51.صحیفه نور، ج6، ص258.
    52.همان، ج13، ص175.
    53.همان، ج18، ص181.
    54.همان، ج18، ص135.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1391) کژراهــه مغالطه فحاشی. دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1(0)، 14-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."کژراهــه مغالطه فحاشی". دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1، 0، 1391، 14-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1391) 'کژراهــه مغالطه فحاشی'، دو فصلنامه پویشی در علوم انسانی، 1(0), pp. 14-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). کژراهــه مغالطه فحاشی. پویشی در علوم انسانی، 1, 1391؛ 1(0): 14-