امام، شیره کش ها را ازحجره ها بیرون کرد
Article data in English (انگلیسی)
خاطره ای از استاد محمدهادی یوسفی غروی
حضرت عالی که از شاگردان حضرت امام راحل هستید، از خاطره تخلیه حجره های مدرسه دارالشفا از اشرار و معتادین در زمان مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری بگویید
آن چه در این زمینه نقل می کنم، مستند است.(1) وقتی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) در اراک بودند، قبل از انتقال ایشان به قم، مرحوم امام و مرحوم آیت الله گلپایگانی در آن جا به تحصیل اشتغال داشتند. وقتی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری تصمیم بر مهاجرت به قم گرفتند، دیگران هم همراه شدند. در شرایط فقر آن روزگار، عمده اثاثشان را بر الاغی سوار می کردند و خودشان هم گاهی سواره و غالبا با پای پیاده به قم می آمدند. مرحوم امام جزو آخرین گروهی بود که به قم آمدند. قم تا آن وقت در واقع حوزه علمیه زنده و فعالی نداشته، لذا حجرات مدرسه دارالشفای قدیم و هم چنین مدرسه فیضیه را چون در مسیر زوار قرار داشت و میدان آستانه هم قبرستان بود، در اختیار زوار هم قرار می دادند؛ به این بهانه که این دو مدرسه، متصل به صحن حضرت معصومه(س) بود و با تولیت وقت حرم اداره می شد.
سال انتقال مرحوم حاج شیخ، حجره های مدرسه فیضیه بیشتر دست خدمه حرم بوده است. گاهی توافق می کردند بعضی از مسافران را به این عنوان که جا و مکانی ندارند، پناه بدهند؛ یعنی در واقع حجرات مدرسه فیضیه را کرایه می دادند. دارالشفا بیشتر به صورت قهوه خانه درآمده بود که در این قهوه خانه ها، حالا بهانه اصلی چای بود، اما در کنار چای، غالبا بافور فراوان پیدا می شد و می کشیدند؛ یعنی هم تریاک خانه بود هم چای خانه!
بعضی از این حجره ها را به برخی از طلابی دادند که همراه امام به قم آمده بودند، منتها بقیه طلاب، به دلیل نبودن جا، چون برخی از حجرات دست مسافرین بود، به ناچار اطراف و وسط صحن مدرسه یا اطراف حوض اتراق داشتند و همان جا زندگی می کردند؛ البته تابستان، کمی قابل تحمل بود.
در همان دو سه روز اولیه، مرحوم امام متوجه می شود که یک پیرمردی از مساله گوهایی که با همین تولیت و خدمه توافق داشته، هم حجره دارد و هم می آید یک چندتا کتاب قرآن، دعا، و زیارت می فروشد. گاهی هم برای مراجعان که غالبا زوار یا پیرزنان بودند، مسایل فقهی می گوید. بعد می رود این کتاب ها را در حجره می گذارد. شب هم به خانه اش می رود و در حجره را قفل می کند. امام تصمیم می گیرند که با این موضوع برخورد کنند. ایشان قضیه را به رفقای خود می گوید که من بنا دارم مساله را با این پیرمرد مساله گو در میان بگذارم. امام در آن زمان حدود بیست سال داشتند. آن شخص معمم بوده. وقتی سر حوض مدرسه فیضیه وضو می گرفته، امام از ایشان می پرسند: شیخنا! یک سوال دارم. اگر یک وقفی یک موقوف علیهی داشته باشد و بعد از مدتی به عللی، موقوف علیهم از بین برود و یا نباشند و چون موقوف علیهم نبودند، آن وقف، دست دیگران افتاده باشد، اما دوباره موقوف علیهم حاضر شوند، آیا شرعا جایز است دیگرانی که در اثر نبودن آن ها، متصدی شدند، هم چنان به تصدی خودشان ادامه دهند؟!
مرد مساله گو می فهمد که نیت امام چیست. می گوید: منظور شما من هستم؟ امام گفته بله! شما به چه مجوز شرعی این حجرات مدرسه و این حجره را برای خودت احتکار کردید؟ می بینید که طلبه ها در چه وضعی هستند. او به امام پرخاشگری می کند و می گوید: برو بچه فضول! خجالت نمی کشی با من در می افتی؟!
چون مساله گو با قول لین کنار نمی آید، و زیر بار نمی رود، یا به تعبیر دیگر، امام نهی از منکر را ابلاغ می کنند. وقتی به مرحله دوم می رسد، با کلمات خشن با او صحبت می کنند. باز گوش نمی کند. در مرحله سوم، امام دست دراز می کند و محکم می زند به صورت او.
این موضوع به تولیت حرم و مرحوم حاج شیخ منتقل می شود. امام هم موضوع را با حاج شیخ در میان می گذارند و می گویند: شما چون خودتان متصدی نشدید و با این موضوع برخورد نکردید، ما برخورد کردیم. شما چرا خودتان متصدی نمی شوید؟ من صدایم به بیشتر از این نمی رسد، ولی شما که می توانید. تولیت هم در جریان هست. شما این حجراتی که با توافق تولیت گرفته اید، بقیه اش را هم بگیرید. این ها وقف طلاب هستند، مشروع نیست دست غیر این ها بماند.
مرحوم حاج شیخ، مطلب را به تولیت منتقل می کنند و به خدمه توصیه می کنند که برخی از حجرات را خالی کنند. در اثر این اقدام مرحوم امام، طلاب ساکن اطراف حوض، در حجرات مدرسه فیضیه اسکان پیدا می کنند، اما کماکان برخی از حجرات در دست زوار اجاره بوده و یا در دست خدمه حرم باقی می ماند.
چند ماه بعد در ایام زمستان، مرحوم امام درصدد بر می آید یک حرکت مشابهی یا قوی تر از حرکت گذشته، این بار نسبت به مدرسه دارالشفا راه بیندازد. گویا مأیوس بوده که این اقدام را از طریق خود مرحوم حاج شیخ انجام بدهد یا دیده اند نمی شود با آرامش به غائله تبدیل حجرات مدرسه دارالشفا توسط برخی مراجعان و زوار به شیره کش خانه خاتمه داد. برای این منظور، امام شروع می کنند به یارگیری. مرحوم شیخ محمدرضا طبسی برای من می گفتند: در شب سرد زمستان بود. ما در حجرات بودیم و درها بسته بود. به یک باره دیدیم صداهایی می آید. ما از حجره ها بیرون آمدیم ببینیم قضیه چیست. دیدیم این صدا از طرف دارالشفا می آید. بسیاری از طلاب جمع شدند. دیدیم عده ای ریختند سر همین قهوه خانه ها، و قوری ها و منقل هایی است که از در حجره ها به بیرون پرتاب می شود. دیدیم عده ای چوب به دست، قوری و منقل ها را از حجره ها بیرون می اندازند و افراد خمار را بیرون می کنند. بعد هم از جیب خودشان قفل در می آورند و درهایش را قفل می زنند. بعد از پرس وجو معلوم شد که هدایت تمام این ها با مرحوم امام بوده و در واقع با رهبری آقاروح الله که نسبت به بقیه جوان تر بودند، صورت گرفته است. آن زمان به هر کس می گفتند: موضوع چیست؟ می گفتند: آقا روح الله گفته است به کسی نگویید تا موضوع به خود حاج شیخ برسد.
مرحوم حاج شیخ هم طبق معمول برای اذان به حرم می آمدند و نماز صبح را که در حرم می خواندند، با یک فاصله ای مثلاً حد بین الطلوعین، می آمدند مدرسه فیضیه و در حجره ورودی دارالشفا روی حصیری می نشستند و به وضعیت طلاب یک اشراف و نظارت داشتند. دقت می کردند چه کسی چه موقع از اتاقش بلند می شود. چه کسی بیدار است، چه کسی خواب است، کی چه وقت بلند می شود نمازش را بخواند و... . وقتی آمدند نشستند، طلبه ها جریان را برایشان گفتند. ایشان فرستاد خدمت امام. مرحوم طبسی می گوید: ما طلبه ها دور مرحوم حاج شیخ جمع بودیم و منتظر بودیم چه موقع حاج آقا روح الله می رسد. امام وقتی رسید، دسته کلیدها، حدود چهل کلید دست او بود، آمد و با قیافه جدی و انگار نه انگار کاری کرده است، سلام کرد و دو زانو نشست. حاج شیخ از این وضعیت خنده اش گرفت. حالا در این جمعیت نمی توانست بخندد. خلاصه دستش را گذاشت روی دهانش که مقداری خنده اش تمام شود. بعد دست برداشت و گفت: خوب آقا روح الله! شنیدم شما دیشب این جا دسته گلی به آب دادی! چکار کردی؟
امام فرمودند: حالا خوب نیست این حجرات دارالشفا را از دست متصرفین غیرشرعیِ غیرمجاز در آوردیم؟ این هم کلیدهایش. ایشان دست دراز کرد کلیدها را بگیرد، امام دست خود را به عقب کشید! و گفت: نه! مطلق نیست، مشروط است. من می ترسم شما دوباره با مقداری رودربایستی با تولیت بخواهید کلیدها را برگردانید. این مشروط به این است که برنگردانید. ایشان باز دوباره خنده اش گرفت و دستش را روی دهانش گرفت و بعد گفت: باشد قبول است.
بدین وسیله حجرات مدرسه فیضیه و دارالشفا با حرکت انقلابی و قهری امام به طلاب علوم دینی برگردانده شد و تولیت آن به دست حاج شیخ افتاد.
پی نوشت ها
1. این مطلب را از چند طریق از جمله مرحوم شیخ محمدحسین بهاری همدانی از علمای همدان و از طلاب هم دوره امام و هم چنین از آقای شیخ محمدرضا طبسی نجفی و آقای میرزا ابراهیم انصاری اراکی شنیدم.