پیروی از اکثریت چه حق، چه باطل!
Article data in English (انگلیسی)
علامه طباطبایى(ره) و مغرب زمین
با فرض پذیرش این ادعا که اسلام دارای عالى ترین نظام اجتماعی باشد، و نظر اسلام در پدید آوردن جامعه ای صالح، اساسى ترین نظریه ها باشد، ولی وقتی ضمانت اجرا ندارد، چه فایده؟ در طول 14 قرن به جز در اوائل بعثت، نتوانست خود را حفظ کند و جای خود را به قیصریت و کسرویت داد و حکومتش به صورت حکومتی امپراتوری درآمد. به خلاف حکومت زائیده شده از تمدن غرب که همواره توان اداره جامعه را داشته است. این دلیل آن است که تمدن غربى ها پیشرفته ترین تمدن و نظام اجتماعی شان مستحکم ترین نظام است که سنت اجتماعی و قوانین اش بر اساس خواست اکثریت مردم است، چون اتحاد و اجتماع کل جامعه در یک خواست به حسب عادت محال است.
غلبه اکثر بر اقل، سنت طبیعی است. هم چنین از میان عوامل ناسازگار، اکثر مؤثر واقع مى شود نه همه، و نه اقل، لذا مناسب است که هیکل اجتماع هم به حسب سنت ها و قوانین جاریه در آن، بر اساس خواست اکثر بنا شود.
آن دین در دنیای حاضر از مرحله فرض تجاوز نمى کند و تنها مثالی است که جایش در عقل و ذهن است، ولی تمدن عصر حاضر در هر جا که قدم نهاده، نیروی مجتمع و سعادتش را و تهذیب و طهارت افرادش از رذائل را ضمانت کرده است...
این مطالب خلاصه خیالاتی است که دل غرب زدگان ما را به خود مشغول نموده، مخصوصا تحصیل کرده های مشرق زمین را که به اصطلاح رشته تحصیل شان بحث در مسایل اجتماعی و روانی است. این که مى پندارند سنت اجتماعی اسلام در دنیا و در مقابل سنن تمدن فعلی و در شرایط موجود در دنیا قابل اجرا نیست، ما نیز قبول داریم، اما این سخن چیزی را اثبات نمى کند، چون ما هم نمى گوییم با حفظ شرایط موجود در جهان، احکام اسلام بدون هیچ دردسر جاری شود.
جامعه شناسان و روان کاوان در تاریخ نمى توانند از این اعتراف خودداری کنند که منشا تحول عصر حاضر، همانا ظهور سنت اسلام بود و بیشتر دانشمندان اروپا پیرامون تاثیری که تمدن اسلام در تمدن غرب داشت به طور کافی و لازم بحث کرده اند، مگر عده ای که یا دچار تعصب بوده اند و یا علل سیاسی به این حق کشی وادارشان ساخته، بااین حال چگونه ممکن است کسی آن را یک فرضیه غیرقابل انطباق بر زندگی بشر بداند.
در تفسیر آیه 213 سوره بقره آمده است که بحث عمیق در احوال موجودات عالم به این جا منجر مى شود که به زودی نوع بشر به هدف نهایی اش (که همان ظهور و غلبه کامل اسلام است) خواهد رسید. خدای عزوجل هم وعده ای داده و در کتابش فرموده: «پس به زودی خدای تعالی مردمی خواهد آورد که دوستشان مى دارد و ایشان نیز او را دوست مى دارند، مردمی که در برابر مؤمنان ذلیل و علیه کافران شکست ناپذیرند و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نمى هراسند.»(مائده،54).
هم چنین فرمود: «خدا به کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، وعده داده که به طور قطع ایشان را در زمین جانشین سایر اقوام کند، هم چنان که قبل از ایشان را خلیفه و جانشین کرد، برای هدف هایی ناگفتنی و برای این که دینی را که برای آنان پسندیده، برایشان رونق دهد و مسلط کند، و باز برای این که بعد از عمری ناامنی خوفشان را مبدل به امنیت سازد، تا به شکرانه اش مرا بپرستند و چیزی را شریک من نگیرند.»(نور،55).
بنابراین، شعار اسلام «پیروی از حق» هم در اعتقاد و هم در عمل[است.] و شعار تمدن غربی «پیروی از اکثریت» چه آن خواست، حق باشد و چه باطل، مى باشد. اختلاف این دو شعار باعث اختلاف هدف جامعه ای است که با این دو شعار تشکیل مى شود. هدف اجتماع اسلامی سعادت حقیقی انسان است، یعنی هم مشتهیات و خواسته های جسم او را به مقداری که از معرفت خدایش باز ندارد به او بدهد و هم جنبه معنویتش را اشباع کند. این بالاترین سعادت و بزرگ ترین آرامش است که تمامی قوای او به سعادت مى رسند.
به همین جهت اسلام قوانین خود را بر اساس مراعات جانب عقل وضع نمود، چون فطرت عقل بر پیروی حق است و نیز از هر چیزی که مایه فساد عقل است به شدیدترین وجه جلوگیری نموده و ضمانت اجرای تمامی احکامش را به عهده اجتماع گذاشت. حکومت اسلامی را نیز مأمور کرد تا سیاسات و حدود و امثال آن را با کمال مراقبت اجرا کند. معلوم است که چنین نظامی موافق طبع عموم مردم امروز نیست، فرورفتگی بشر در شهوات و هوا و هوس ها و آرزوهایی که در دو طبقه مرفه و فقیر مى بینیم، هرگز نمى گذارد بشر چنین نظامی را بپذیرد. چنین نظامی آن گاه موافق طبع عموم مردم مى شود که در نشر دعوت و گسترش تربیت اسلامی شدیداً مجاهدت شود.
اما هدف تمدن حاضر کام گیری های مادی است و پرواضح است که لازمه دنبال کردن این هدف این است که زندگی بشر، مادی و احساسی شود؛ یعنی تنها پیرو چیزی باشد که طبع او متمایل بدان باشد، چه این که عقل آن را موافق با حق بداند و چه نداند و تنها در مواردی از عقل پیروی کند که مخالف با غرض و هدفش نباشد، لذا تمدن عصر حاضر قوانین خود را مطابق هوا و هوس اکثریت افراد وضع و اجرا مى کند و از میان قوانینی که مربوط به معارف اعتقادی و اخلاق و اعمال وضع مى کند تنها قوانین مربوط به اعمال، ضامن اجرا دارد و دو دسته دیگر هیچ ضامن اجرایی ندارد و مردم در مورد اخلاق و عقایدشان آزاد خواهند بود و اگر آن دو دسته قوانین را پیروی نکنند کسی نیست که مورد مؤاخذه اش قرار دهد، مگر آن که آزادی در یکی از موارد اخلاق و عقاید، مزاحم قانون باشد که در این صورت فقط از آن آزادی جلوگیری مى شود. لازمه این آزادی این است که مردم در چنین جامعه ای به آن چه موافق طبعشان باشد، عادت کنند.