زندگی در شهر فضایل
Article data in English (انگلیسی)
داوود رضی؛ (استادیار دانشگاه مازندران sina@umz.ac.ir)
عثمان کرد؛ (دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه مازندران kord_1md@ymail.com )
ضرورت زندگی جمعی
معاشرت و ارتباط سازنده با دیگران، یکى از مهم ترین و اصلى ترین نیازهاى روحى و روانى آدمیان است؛ به عقیده بسیارى از فیلسوفان، ذات و فطرت آدمى به گونه اى است که حتماً باید زندگى اجتماعى داشته باشد و در اجتماع زیست کند. با هر دیدگاهى که درباره علت زیست اجتماعى انسان داشته باشیم، می پذیریم که هیچ انسانى در شرایط عادى، به تنهایى توانایى بقا و ادامه حیات ندارد. انسان در اجتماع به دنیا مى آید، در اجتماع است که می تواند باقى بماند و در اجتماع است که می تواند کیفیت زندگى خود را ترقى دهد. آدمیان، نه تنها براى آغاز حیات خود نیازمند دیگران هستند بلکه در همه مراحل بعدى زندگى نیز به دیگران محتاجند. انسان در معاشرت با دیگران است که می تواند خود را بهتر بشناسد، ویژگی ها و توانمندی ها و ناتوانی هاى خود را دریابد و به تصورى درست و واقع بینانه از خود دست یابد. به راستى، چرا یکى از بزرگ ترین و طاقت فرساترین مجازات ها براى مجرمان، نگه داشتن آنان در سلول انفرادى است؟ آیا جز این است که زندان انفرادى او را از دیدن سایر انسان ها، سخن گفتن و معاشرت با آنان محروم مى کند؟ رنجى که فرد زندانى در سلول انفرادى از دورى دیگران می برد، از رنجى که از ممنوعیت خوراک و پوشاک و امثال آن می برد به مراتب طاقت فرساتر است.
اجتماع، منطقه ظهور فضائل و رذایل
نکته دیگرى که اهمیت و جایگاه ویژه ارتباط با مردم و معاشرت با هم نوعان را نشان می دهد، این است که بسیارى از فضایل و رذایل اخلاقى، در ظرف ارتباطات ظهور می یابند. زندگی اجتماعی و معاشرت با دیگران ظرف ظهور فضایلى مانند عدالت، انصاف، احسان، ایثار، انفاق، صدقه، تواضع، امانت، صداقت، صراحت، عفت، حجاب و امثال آن است. هم چنین رذایلى مانند ظلم، حق کشى، خودخواهى، تکبر، خیانت، دروغ، بی حیایى، رشوه، بی بندوبارى، غیبت، حسادت، ریا، سمعه و امثال آن نیز در ظرف اجتماع و ارتباط با دیگران است که خود را نشان می دهند. تعلیم و تعلم بدون زندگى اجتماعى و معاشرت با دیگران امکان تحقق ندارد. آشنایى با تجارب دیگران و بهره مندى از آن ها، یکى دیگر از امورى است که جز با معاشرت با مردم به دست نمی آید.
احسان به هم نوعان و همسایگان
هر کدام از ما با سایر شهروندان داراى روابط خاصى هستیم که با غیر شهروندان چنان روابطى را نداریم. همین مسئله نیز مسئولیت ها و وظایف اخلاقى خاصى برعهده ما مى گذارد که در مواردى فراتر از مسئولیت هایى است که در قبال هم نوعان و هم کیشان خود داریم. اسلام، همسایه داری و احترام و تکریم به همسایه را از مصادیق بارز توحید عملی می داند. در قرآن کریم چنین می خوانیم:
«و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید؛ و به پدر و مادر، نیکی کنید. هم چنین به خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایة نزدیک و همسایة دور، و دوست و هم نشین، و واماندگان در سفر و بردگانی که مالک آن ها هستید؛ زیرا خداوند، کسی را که متکبر و فخرفروش است (و از ادای حقوق دیگران سرباز می زند) دوست نمی دارد.» 1
این آیه یکی از نمونه هایی است که جامعیت اسلام را نشان می دهد. در این آیه، ارتباط میان باورها و ارزش ها و سبک زندگی به زیبایی ترسیم شده و ریشه همة مشکلات رفتاری، اخلاقی، حقوقی و عاطفی، کفر و شرک به خدا دانسته شده است. در پایان آیه نیز راه درمان این مشکلات آمده است. در این آیه پس از دستور به عبادت خداوند و پرهیز از شرک، به امور دیگری سفارش شده؛ نیکی به والدین، خویشاوندان، یتیمان، مستمندان، همسایگان دور و نزدیک، دوستان و هم نشینان، واماندگان در سفر و کسانی که انسان بر آن ها مالکیت دارد. توجه به یک نکته ادبی، اهمیت و نوع احسان به نامبردگان را بهتر نشان می دهد. کلمه «احسان» در ادبیات عرب هم با حرف «الی» و هم با حرف «باء» متعدی می شود. هم می توان گفت «الاحسان الی الوالدین و ...» و هم می توان گفت «الاحسان بالوالدین و ...» اما تفاوت این دو در آن است که وقتی با حرف «باء» متعدی می شود استمرار و پیوستگی را می رساند.2 بنابراین، این آیه می خواهد رویه و سبک زندگی مؤمنان را بیان کند و نه رفتارهای مقطعی آنان را.
افزون بر این، واژه احسان، بیان گر آن است که نیکی کردن به نامبردگان، بدون استحقاق پیشین است. یعنی لزوماً در قبال کارهای نیک آنان نیست. بلکه یک مسلمان موظف است که به نامبردگان در این آیه نیکی کند چه این که آنان به او نیکی کرده باشند یا نه. افزون بر این، منظور از احسان لزوماً این نیست که نیازهای آنان را برطرف کنیم. زیرا ممکن است اساساً نیازمند نباشند. این آیه می فرماید مؤمن و موحد به همسایگان خود نیکی می کند، برای مثال، با آنان با گشاده رویی برخورد می کند، احترام آنان را حفظ می کند، در غم و اندوه آنان مشارکت می کند و با شادی های آنان نیز شاد می شود.
مصادیق حق همسایه
در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حقوق همسایه را به این شکل بیان می کند:
حق همسایه آن است که اگر بیمار شد، به عیادتش روی؛ اگر از دنیا رفت، در تشییع جنازة او حاضر شوی. اگر از تو قرض خواست، به او قرض دهی و اگر خیر و شادمانی ای نصیب او شد، به او تهنیت و تبریک گویی؛ و اگر مصیبتی به او رسید، او را تسلیت گویی، و خانة خود را بالاتر از خانة او نبری به گونه ای که او را از نسیم هوا محروم نمایی.3
در برخی روایات آمده است کسى که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد، مسلمان نیست. سفارش امیر مؤمنان علیه السلام درباره همسایگان، نشان دهنده وظیفه ما نسبت به همسایگان است:
خدا را! خدا را! همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش می فرمود چندان که گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد نمود.4
منع دوستی با چند گروه
امام باقر علیه السلام می فرماید:
پدرم، امام سجاد علیه السلام به من فرمود: «پسرم! مواظب باش که با پنج گروه نه دوستى داشته باشى و نه هم سخن شوى و نه در راهى با آنان همراه شوى. گفتم: پدر! آنان کیانند؟ فرمود: از دوستى با دروغ گو بپرهیز، زیرا دروغ گو هم چون سراب است، دور را براى تو نزدیک جلوه می دهد و نزدیک را برایت دور می نمایاند. از دوستى با فاسق بپرهیز، چرا که تو را به لقمه اى یا کمتر از لقمه اى می فروشد. از دوستى با بخیل بپرهیز، زیرا تو را در زمانى که بیش ترین نیازمندى را به مال او دارى، رها می کند. از دوستى با احمق بپرهیز، چرا که احمق هرچند اراده سودرسانى به تو را دارد، اما به تو زیان می رساند. از دوستى با کسى که رابطه اش را با خویشان خود قطع کرده است بپرهیز، چرا که در سه آیه از قرآن مورد لعن قرار گرفته است... .»5
عربى بادیه نشین به محضر پیامبر رسید و گفت: «اى پیامبر خدا! کارى را به من بیاموز که با انجام آن به بهشت درآیم.» معلوم است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با توجه به وضعیت مخاطب که توانایى دسترسى مداوم به آن حضرت را ندارد و نمى تواند هر روز از ارشاد ها و راهنمایى هاى ایشان بهره گیرد، باید دستورالعملى را به او بیاموزد که عمل به آن بتواند پایه و ریشه بسیارى از ارزش هاى اخلاقى باشد؛ یعنى یک ملاک و معیار به او بدهد؛ معیارى که با به کارگیری آن بتواند از بهشتیان شود. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ او فرمود:
«چیزى را که دوست دارى از ناحیه مردم به تو برسد، به آنان برسان و چیزى را که دوست ندارى از مردم به تو برسد، به آنان نرسان.»6
در بخشى از نامه سراسر حکمت امیرمؤمنان علیه السلام به فرزندش، امام حسن علیه السلام چنین آمده است:
«پسرم! خود را میان خویش و دیگرى میزانى بشمار، پس آن چه براى خود دوست می دارى براى جز خود دوست بدار، و آن چه تو را خوش نیاید براى او ناخوش بشمار، و ستم مکن چنان که دوست ندارى بر تو ستم رود، و نیکى کن چنان که دوست می دارى به تو نیکى کنند. آن چه از جز خود زشت می دارى براى خود زشت بدان، و از مردم براى خود آن را بپسند که از خود می پسندى در حق آنان، و مگوى به دیگران آن چه خوش ندارى شنیدن آن را، و مگو آنچه را ندانى، هر چند اندک بود آن چه می دانى، و مگو آن چه را دوست ندارى به تو گویند.» 7
پی نوشت ها:
1. نساء، 36.
2. عبدالله جوادی آملی، تسنیم: تفسیر قرآن کریم، ج 18، صص 622 و 600.
3. نهج الفصاحة، ص 445، کلام 1387.
4. نهج البلاغه، نامه 47، ص 321.
5. الکافى، ج 2، کتاب العشرة، باب «من تکره مجالسته و مرافقته»، ح 7; هم چنین بنگرید به: ح 1 از همین باب.
6.وسائل الشیعة، ج 11، ص 228.
7. نهج البلاغه، نامه 31، ص 301.


